اندر حکایات ازدواج ، به نقل از دوست خوبم جناب امیر هنرفر
چون كه شد صيغه ي عاقد جاري
هر دو گشتند خر يك گاري
هر دو خوشحال وليكن الكي
بعد از ان وصلت خوب و خركي
روز و شب غلت زنان در دل خا ك
هر دو خر كيف از اين وصلت پا ك
اخورش چا ل علف اندر پيش
نره خر بود پي ماده ي خويش
داشت ميداد خرك را با زي
ماده خر با ادب و طنا زي
برد سم هاي جلو را به فراز
پوزه چرخاند به صد عشوه و ناز
مردم از بي كسي و تنها ئي
گفت به به چه خر رعنا ئي
تو كجا بوده اي اي دلبر من
يك طويله خري اي شوهر من
امدي نزد خودم بي سر خر
بين خرها نبود عين تو خر
نه بود خواهر تو سر خر من
نه بود مادر تو در بر من
كور شد چشم همه ماده خران
چون جدا گشتي از ان جمع خران
نيست غير از من و تو هيچ الاغ
بعد از اين در چمن و سبزه و باغ
يونجه زاريست در اين دشت بغل
ببر انجا تو مرا ماه عسل
پر بكن توبره از يونجه و جو
زود مي پوش كنون پا لون نو
گفت به به چه قشنگ و عالي
باز شد نيش خر از خوشحا لي
هر دو از فرط خريت خرسند
عر عري كرد به اواز بلند
ماده خر بود پر از باد و غرور
كه عجب نره خري كرده به تور
نره خر گشت روان در پي كار
بعد ماه عسل و گشت و گذار
با زن خويش شديدا بد شد
نره خر چون خرش از پل رد شد
دل ان ماده نگو كاسه ي خون
عر عر و جفتك او گشت فزون
چه كند با ستم نره خران
ماده خر گشت بسي دل نگران
مادرش گفت كنون در خطري
زود اور به سرش كره خري
مگر از بيخ تو جا نا عربي
ميخ خود گر تو نكوبي عقبي
ماده خر حرف ننه باور كرد
پالون تاپ لسش در بر كرد
ماده خر ليلي و شوهر مجنون
دلبري كرد به صد مكر و فسون
از بد حادثه فريا د نمود
بعد چندي شكمش باد نمود
گشت ابستن و زائيد خري
گشت افزون به جهان كره خري
نره خر ديد كه افتا ده به دام
جفتك خويش بيافزود مدام
ماده خر داد ز كف صبر و شكيب
در طويله تك و تنها و غريب
يك طرف كره خري در اغوش
بار يك نره خري هم بر دوش
گشت بيچاره چو اين كاره نبود
جز طلاق از خر نر چاره نبود
شد جدا ماده خر بيچاره
كرد افسار و طنابش پاره
تازه فهميد كه ازادي چيست
در جهان خرمي و شادي چيست
تازه او گشته كمي اسوده
ديگر او خر نشود بيهوده
بيش از ان احمقي و علافي ست
هر كه يك بار شود خر كافيست
مغز خر خورده هر انكس كه دو با ر
با خري باز نهد قول و قرار
گفتم اين قصه كه خرهاي جوان
پند گيرند ز ما كهنه خران