NOTICE توجه: این یک موضوع قدیمی است که آخرین پست ارسالی آن مربوط به 2325 روز قبل است . لطفا فقط پاسخ ها ، سوالات و درخواست های 100 درصد مرتبط را به آن ارسال کنید و برای درخواست ها و سوالات جدید موضوع جدیدی را ایجاد کنید
صفحه 2 از 15 نخستنخست 123456789101112131415 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 21 به 40 از 284

موضوع: طنز به شرط چاقو

  1. #21
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    مناجات نامه


    خدایا به خاطر تمام چیزهایی که دادی،

    ندادی،

    دادی پس گرفتی،

    ندادی بعدا دادی،

    ندادی بعدا می خوای بدی،

    دادی بعدا می خوای پس بگیری،

    داده بودی و پس گرفته بودی،

    اگه بدی پس می گیری،

    پس گرفتی دادی،

    پس گرفتی بعدا می خوای بدی،

    اگه می دادی پس می گرفتی،

    نداده بودی فکر می کردیم دادی و پس گرفتی،

    خلاصه خداجون سرتو درد نیارم به خاطر همه شکر!!

  2. کاربران : 2 تشکر کرده اند از شما javad naderi برای ارسال این پست سودمند:


  3. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    نام
    Advertising world
    نوشته ها
    Many
     

  4. #22
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    وعده لباس گرم عامل مرگ


    پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد.

    هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.

    از او پرسید : آیا سردت نیست؟

    نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.

    پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند.

    نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد.

    اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.

    صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند،

    در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود :

    ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کنم اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد

  5. تشکرها از این نوشته :


  6. #23
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    میخوام یک آمار بدم خانمها برن تو کما… !!


    گر گفتید متوسط میزانی که یک خانم در طول عمرش روژلب میخوره چقدره؟؟؟ دو کیلوگرم

    یک زن در کل زندگی اش دو کیلو روژلب میخوره و این روژلب حاوی 300 گرم سرب میباشد

    که 68 درصد میزان سرطان را در خانمها افزایش میدهد.

    عمق فاجعه اينجاست كه :

    مردها هم در طول عمرشون همين حدود رژ لب كوفت مي كنن

  7. کاربران : 2 تشکر کرده اند از شما javad naderi برای ارسال این پست سودمند:


  8. #24
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    یک مسئله از پروفسور حسابی

    3 نفر با هم میرن ساعت فروشی ، ساعت میخرن 30000 تومن.

    یعنی نفری 10000 تومن دادن.

    صاحب مغازه به شاگردش میگه : قیمت ساعت 30000 تومن نبوده 25000 تومن بوده. برو 5000 تومن بهشون برگردون.

    شاگرد مغازه از این 5000 تومن 2000 تومنشو واسه ی خودش برمیداره .

    3000 تومن دیگرو میده به اون سه نفر. (نفری 1000 تومن).

    پس با برگشت 1000 تومن نفری، اونها هركدوم 9000 تومن دادند.

    حالا سوال اینجاست اگه 9×3= 27

    2تومنم كه شاگرد مغازه برداشته ، میشه 29 تومن پس اون 1000 تومنه كجاست؟

    طراح سوال : پروفسور حسابی

  9. کاربران : 4 تشکر کرده اند از شما javad naderi برای ارسال این پست سودمند:


  10. #25
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    امان از شر زبان مردم ” از شیخ بهایی ”


    آدمی اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست، زيرا :

    اگر بسيار كار كند، می‌گويند احمق است !

    اگر كم كار كند، می‌گويند تنبل است!

    اگر بخشش كند، مي‌گويند افراط مي‌كند!

    اگر جمعگرا باشد، می‌گويند بخيل است!

    اگر ساكت و خاموش باشد می‌گويند لال است!!!

    اگر زبان‌آوری كند، می‌گويند ورّاج و پرگوست ..!

    اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گويند رياكاراست!!!

    و اگر نكند میگويند كافراست و بی‌دين …..!!!

    لذا نبايد بر حمد و ثنای مردم اعتنا كرد

    و جز ازخداوند نبايد ازكسی ترسيد.

    پس آنچه باشید که دوست دارید.

    شاد باشید ؛

    مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود

  11. #26
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    وظیفه و تکلیف ملا نصرالدین


    روزی ملانصرالدین بدون دعوت رفت به مجلس جشنی.

    یکی گفت:

    “جناب ملا! شما که دعوت نداشتی چرا آمدی؟”

    ملانصرالدین جواب داد:

    “اگر صاحب خانه تکلیف خودش را نمی‌داند. من وظیفه‌ی خودم را می‌دانم و هیچ‌وقت از آن غافل نمی‌شوم.”

  12. #27
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    خاطره زیبای اکبر عبدی از مرحوم حسین پناهی


    اکبر عبدی همبازی مرحوم حسین پناهی، خاطره‌ای از همکار سابقش می‌گوید که خواندن آن خالی از لطف نیست.

    اکبرعبدی می‌گوید:

    «یک روز سر سریال بودیم.

    هوا هم خیلی سرد بود.

    از ماشین پیاده شد بدون کاپشن.

    گفتم: حسین این جوری اومدی از خانه بیرون؟ نگفتی سرما می‌خوری؟!

    گفت: کاپشن قشنگی بود نه؟

    گفتم: آره.

    گفت: من هم خیلی دوستش داشتم ولی سرراه یکی را دیدم که اون هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت.

    من فقط دوستش داشتم!

  13. #28
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    آسیب شناسی فک و فامیل! …


    1 – خاله
    معناي لغوي: خواهر مادر
    معناي استعاره اي: هر زني كه با مادر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد.
    نقش سمبليك: يك خانم مهربان و دوست داشتني كه خيلي شبيه مادر است و هميشه براي شما آبنبات و لباس مي خرد.
    غذاي مورد علاقه: آش كشك.
    زير شاخه ها: شوهر خاله: يك مرد مهربان كه پيژامه مي پوشد و به ادبيات و شكار علاقه مند است.

    دختر خاله،پسر خاله:همبازي دوران كودكي كه يا در بزرگسالي عاشقش مي شويد اما با يكي ديگه ازدواج مي كنيد يا باهاش ازدواج مي كنيد اما عاشق يكي ديگه هستيد.
    مشاغل كاذب: خاله زنك بازي، خاله خانباجي.
    چهره هاي معروف: خاله خرسه، خاله سوسكه.
    داشتن يك خاله ي مجرد در كودكي از جمله نعمات خداوندي است.

    2 – عمه
    معناي لغوي: خواهر پدر
    معناي استعاره اي: هر زني كه با پدر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد،هر زني كه مادر چشم ديدنش را نداشته باشد.
    نقش سمبليك: به عهده گرفتن مسئوليت در موارد ذيل: ۱- جواب همه ي فحش هايي كه مي دهيد. مثال: عمته… ۲- جواب همه ي محبت هايي كه مي كنيد. مثال: به درد عمه ات مي خوره… ۳- توجيه كليه ي بيقوارگي ها،رفتارهاي نامتناسب شما (تنها براي دخترخانم ها). مثال: به عمه ات رفتي. ۴- خيلي چيزهاي بدِ ديگه. از ذكر مثال معذوريم…
    غذاي مورد علاقه: شله زرد، سمنو.
    زير شاخه ها: شوهر عمه: يك مرد پولدار كه سيبيل قيطاني دارد و چندش آور است.

    پسرعمه/دخترعمه: همبازي دوران كودكي كه در بزرگسالي حالتان را به هم مي زنند!!
    مشاغل كاذب Match-Making.
    چهره هاي معروف: عمه ليلا.
    داشتن يك عمه كه در توصيفات فوق صدق نكند جزو خوش شانسي هاي زندگي است.

    3 – دايي
    معناي لغوي: برادر مادر
    معناي استعاره اي: هر مردي كه با مادر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد،هر مردي كه پتانسيل كتك خوردن توسط پدر را داشته باشد.
    نقش سمبليك: يكي از معدود مرداني كه هر چند به سياست علاقه مند است اما حس گرمي به شما مي دهد، هميشه حرفهايتان را مي فهمد و مي شود پيشش گريه كرد.
    غذاي مورد علاقه: فسنجون.
    زير شاخه ها: زن دايي: يك زن چاق و شاد كه خيلي كدبانو است و جلوي مادر قپي مي آيد.
    پسردايي،دختردايي: همبازي دوران كودكي كه در بزرگسالي مثل يك همرزم ساپورتتان مي كنند.
    چهره هاي معروف: علي دايي، دايي جان ناپلئون.
    سعي كنيد حتمن حداقل يك دايي داشته باشيد.

    4 – عمو
    معناي لغوي: برادر پدر
    معناي استعاره اي: هر مردي كه با پدر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد.
    نقش سمبليك: يكي از مرداني كه شما هميشه بايد بهش بوس بدهيد و بعد برويد كارتون ببينيد تا او با پدر حرفهاي جدي بزند. يكي از مرداني كه مادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزي مي پزد و هميشه وقتي مي رود پدر ساكت شده، به فكر فرو مي رود.
    غذاي مورد علاقه: قرمه سبزي، آبگوشت.
    زير شاخه ها: زن عمو: يك زن خوشگل كه زياد به شما توجه نمي كند و خودش را براي مادر مي گيرد،

    دخترعمو،پسرعمو: همبازي دوران كودكي كه اگر تا هجده-بيست سالگي دوام آورده باهاش ازدواج نكنيد خطر را از سر گذرانده ايد.
    مشاغل كاذب: بازي در قصه هاي ايراني-اسلامي.
    چهره هاي معروف: عمو زنجيرباف، عمو يادگار، عمو پورنگ.
    داشتن يك عمو ي پولدار خيلي خوب است.

  14. #29
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    رانندگی خانـم ها ! …پرسش و پاسخ تستی


    پرسش : اگر يک خانوم مشغول رانندگي باشد و ناگهان متوجه شود که ترمز خودرو اش بريده و نمي گيرد چکار مي کند ؟!
    الف ) قبل از اينکه هيچ حادثه اي روي دهد او پشت فرمان سکته کرده و راهي ديار باقي مي شود
    قاف ) سعي مي کند يک ايستگاه اتوبوس پيدا کند و با زدن خودرو اش به مردم داخل ايستگاه آن را نگه دارد
    ذال ) در همان حال با همسرش تماس مي گيرد و از او کمک مي خواهد
    نون ) سفره ابوالفضل نذر مي کند که زنده بماند

    پرسش : هنگامي که يک خانم راهنماي سمت چپ خودرواش را مي زند ، اين به چه معناست ؟!
    الف ) يعني مي خواهد به سمت راست برود
    قاف ) يعني مي خواهد شيشه سمت چپ خودرواش را پايين بياورد
    ذال ) يعني مي خواهد پشت فرمان موبايلش را درآورد و با همسرش تماس بگيرد
    نون ) يعني مي خواسته برف پاک کن را بزند

    پرسش : اگر يک خانوم در حين رانندگي بخواهد از بين دو خودروي در حال حرکت عبور کند چکار مي کند ؟!
    الف ) بعد از از بيخ کندن آينه بغل جفت خودرو ها از بينشان عبور مي کند
    قاف ) اول به خودروي سمت راست مي کوبد بعد به خودروي سمت چپ سپس با همسرش تماس مي گيرد
    ذال ) ابتدا جوري به خودروي سمت راست مي زند که او منحرف شود و به خودروي سمت چپ برخورد کند سپس از روي دو خودرو عبور مي کند
    نون ) يک بوق مي زند و راننده دو خودرو تا متوجه مي شوند او خانوم است سريعا به او راه مي دهند که برود

    پرسش : زمانيکه يک خانوم در پشت فرمان خودرو نشسته و خودرو اش با سرعتي بيش از 20 کيلومتر در حرکت است اين به چه معناست ؟!
    الف ) يعني پاشنه کفشش روي پدال گاز گير کرده
    قاف ) يعني با همسرش تماس گرفته و فهميده که او با يک خانوم ناشناس در محل کارش مشغول صحبت است
    ذال ) يعني يادش آمده که بچه اش را داخل ماشين لباسشويي جا گذاشته
    نون ) يعني پشت فرمان خوابش برده

    پرسش : معمولا يک خانوم راننده وقتي خودرو اش پنچر مي شود چکار مي کند ؟!
    الف ) ابتدا سعي مي کند با پوف آن را باد کند و سپس با چسب زخم محل سوراخ را بپوشاند
    قاف ) تا اولين آپاراتي با پنچري راه مي رود تا پدر لاستيک و تيوپ و رينگ در بيايد
    ذال ) به آتش نشاني زنگ مي زند
    نون ) ماشين را وسط خيابان رها مي کند و با همسرش تماس مي گيرد

    پرسش : خانوم هاي راننده به کدام قسمت خودرو بيش از بقيه علاقه مند مي باشند ؟!
    الف ) آينه ها ؛ چون اگر در هنگام رانندگي کوچکترين خدشه اي در ميکاپ آن ها بوجود آيد آن ها را آگاه مي کند
    قاف ) پخش سي دي ؛ چون آهنگ هاي ملايم آن استرس آن ها را در هنگام رانندگي کاهش مي دهد
    ذال ) برف پاک کن ؛ چون خودش شيشه را تميز مي کند و نيازي نيست که براي تميز کردن شيشه هم با همسرشان تماس بگيرند
    نون ) داشبور ؛ چون رژ لب ، پنکک ، موچين ، ريمل ، کرم سفيد کننده ، مداد چشم ، بيگودي و کلي چيزهاي ديگر داخل آن جا مي شود

    پرسش : هنگامي که يک خانوم راننده از داخل آينه مشاهده کند که يک آمبولانس در پشت سرش در حرکت است چکار مي کند ؟!
    الف ) هول مي شود و پايش را مي گذارد روي ترمز و آمبولانس هم از عقب به شدت با خودرو او برخورد مي کند
    قاف ) جيغ مي کشد و کنترل خودرو از دستش خارج شده و بعد از برخورد با خودروهاي ديگر به داخل جوي آب مي افتد و بعد با همسرش تماس مي گيرد
    ذال ) خودرو خودش و آمبولانس را وسط خيابان متوقف مي کند تا بتواند بيمار داخل آمبولانس را ويزيت کند و يکسري دارو گياهي و دار و دواي خانگي برايش تجويز کند
    نون ) در حال حرکت فرمان را ول مي کند و براي بهبودي بيمار داخل آمبولانس دست به دعا بر مي دارد

    پرسش : اگر يک خانوم راننده بخواهد خودرو اش را بين دو خودروي پارک شده پارک نمايد ( پارک دوبل ) چکار مي کند ؟!
    الف ) پس از شکستن چراغ عقب خودروي جلويي و چراغ جلوي خودروي عقبي بوسيله سپر ماشينش ، با همسرش تماس مي گيرد
    قاف ) آنقدر منتظر مي ماند تا راننده يکي از دو خودرو بيايد و ماشينش را بردارد
    ذال ) به مخترع ماشين فحش مي دهد که چرا ماشين را طوري اختراع نکرد که از بغل هم راه برود تا بشود با آن بين دو خودرو به راحتي پارک کرد
    نون ) از يک عابر مذکر مي خواهد که خودرو را برايش پارک کند

    پرسش : اولين اقدامي که يک خانوم راننده بعد از تصادف انجام مي دهد چيست ؟!
    الف ) جيغ کشيده و بيهوش مي شود
    قاف ) با شوهرش تماس مي گيرد
    ذال ) مي گويد : « آخ ببخشيد مي خواستم ترمز بگيرم اشتباهي گاز دادم »
    نون ) اول به خاطر سالم ماندنش يک ديگ شله زرد نذر مي کند بعد هم عهد مي کند که ديگر پشت رل ننشيند

    پرسش آخر : شما بعنوان يک مرد اگر خانومتان گواهينامه رانندگي اش را بگيرد و بخواهد که با خودروي شما رانندگي کند چکار مي کنيد ؟!
    الف ) وقتي که او سوار خودرو مي شود گوشي موبايلتان را خاموش مي کنيد
    قاف ) کلا براي هميشه گوشي موبايلتان را خاموش مي کنيد
    ذال ) اصلا گوشي و سيم کارتتان را با هم مي بريد مي فروشيد
    نون ) گوشي و سيم کارت و خودرو تان را يکجا مي فروشيد و بعد هم خانومتان را طلاق مي دهيد.

  15. تشکرها از این نوشته :


  16. #30
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    لطیفه زیبای جنتلمن انگلیسی وظیفه شناس !!

    یک جنتلمن انگلیسی صبح ميره خونه ي دوستش،

    بعد از يه ساعت مياد كه بره دوستش ميگه نهار بمون، نهار ميمونه،

    بعد نهار مياد بره دوستش ميگه: حالا بيا يه دست تخته بزنيم،

    بازي تموم ميشه مياد بره دوستش

    ميگه: بدون شام كه نميشه. شام ميخوره

    مياد بره دوستش ميگه دير وقته! بخواب فردا برو، ميخوابه.

    صبح مياد بره دوستش ميگه: با شيكم خالي؟ بمون بعد صبحونه برو،

    يارو ميگه: نه ديگه، خانم بچه ها تو ماشين منتظرند !!!

  17. تشکرها از این نوشته :


  18. #31
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    همیشه بزرگ خوب نیست گاهی از شما کوچیک باشه بهتره



  19. #32
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    جديد ترين شعر سهراب سپهري

    سهراب سپهري 1385:

    هر كجا هستم، باشم به درك!

    من كه بايد بروم!

    پنجره، فكر، هوا، عشق، زمين، مال خودت!

    من نمي دانم نان خشكي چه كم از مجري سيما دارد!

    تيپ را بايد زد!

    جور ديگر اما…

    كار را بايد جست.

    كار بايد خود پول. كار بايد كم و راحت باشد!

    فك و فاميل كه هيچ…

    با همه مردم شهر پي كار بايد رفت!

    بهترين چيز اتاقي است كه از دسته چك و پول پر است!

    پول را زير پل و مركز شهر بايد جست! سيد خندان يه نفر! سوئيچم كو!

  20. تشکرها از این نوشته :


  21. #33
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    کیفیت و استانداردهای ژاپنی ها !!!!


    چند سال پیش، آی بی ام تصمیم گرفت که تولید یکی از قطعات کامپیوترهایش را به ژاپنیها بسپارد.

    در مشخصات تولید محصول نوشته بود سه قطعه معیوب در هر ۱۰۰۰۰قطعه ای که تولید می شود قابل قبول است.

    هنگامیکه قطعات تولید شدند و برای آی بی ام فرستاده شدند،

    نامه ای همراه آنها بود با این مضمون مفتخریم که سفارش شما را سر وقت آماده کرده و تحویل می دهیم.

    برای آن سه قطعه معیوبی هم که خواسته بودید خط تولید جداگانه ای درست کردیم و آنها را فراهم ساختیم

    امیدواریم این کار رضایت شما را فراهم سازد.

  22. کاربران : 3 تشکر کرده اند از شما javad naderi برای ارسال این پست سودمند:


  23. #34
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    مشاوران مخصوصا مشاوران نرم افزار ! … در قیامت :


    یک مشاور می‌میرد و در آن دنیا در صفی که هزاران نفر جلوی او بودند برای محاسبه اعمالش می‌ایستد.
    اندکی نگذشته بود که فرشته محاسب میز خود را ترک می‌کند و صف طولانی را طی کرده و به سمت مشاور می‌آید و به گرمی به او سلام کرده و احترام می‌گذارد.
    فرشته، مشاور را به اول صف برده و او را بر روی مبل راحتی کنار میزش می‌نشاند …

    مشاور می‌گوید: “من از این توجه شما سپاسگزارم، اما چه چیزی باعث شده که این گونه با من رفتار کنید؟”
    فرشته محاسب می‌گوید: “ما برای افراد مسن احترام ویژه‌ای قائل می‌شویم.
    ما یک پردازش اولیه بر روی تمامی کارنامه‌های اعمال انجام داده‌ایم و من ساعاتی را که شما به عنوان ساعات مشاوره برای مشتریان خود اعلام کرده‌اید جمع زدم.
    بر اساس محاسبه من، شما حداقل 193 سال سن دارید !

  24. #35
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    کل کل جراح قلب و تعمیر کار


    روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد.

    تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت:

    من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم و تعمیر میکنم.

    در حقیقت من آن را زنده می کنم. حال چطور درامد سالانه ی من یک صدم شماست.

    جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت :

    اگر می خواهی درامدت ۱۰۰برابر شود اینبار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی!!!!

  25. کاربران : 2 تشکر کرده اند از شما javad naderi برای ارسال این پست سودمند:


  26. #36
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    سلطان كلاهبرداران تاریخ ، برج ایفل را فروخت!

    همیشه دانشمندان یا هنرمندان نبوده‌اند كه با انجام كارهایی كه قبلاً كسی آن را انجام نداده و یا با خلق اثری كه مشابه آن وجود نداشته، به تاریخ پیوسته باشند.

    كلاهبرداران هم در تاریخ جایی برای خود دارند.. بوده‌اند كسانی كه در دنیا چیزهایی را جعل كرده‌اند كه عقل جن هم به آن نرسیده.

    البته ما در تاریخ كشورمان هیچوقت از این كارها نكرده‌ایم!

    این نوشته كاملا جدی است.

    خواهشمندیم این چیزها را یاد نگیرید و برای یكبار هم شده اگر چیزی هم بدآموزی داشت شما خودتان با نیروی مثبت ذهنی آنرا به یك متن آموزنده تبدیل كنید.

    مثلا اگر كسی محل تاریخی را فروخت یا چیزی را جعل كرد، یا خلاصه از اینجوركارها! تعجب نكنید.

    قبلا از این اتفاق‌ها افتاده است. مثلا فروش برج ایفل!

    ویكتور لوستیگ

    Victor Lustig

    سلطان كلاهبرداران تاریخ، مردی كه برج ایفل را فروخت، مسلط به پنج زبان زنده‌ دنیا، صاحب 45 اسم مستعار با سابقه بیش از 50 بار بازداشت آن هم فقط در كشور آمریكا، مردی كه می‌توانست زیرك‌ترین قربانیانش را نیز گول بزند، در سال 1890 در بوهمیا (كشور كنونی چك) در یك خانواده متوسط به دنیا آمد و در سال 1960 به آمریكا رفت.

    سالی كه بازار سهام به شدت رشد می‌كرد و به نظر می‌رسید كه همه روز‌به‌روز پولدار‌تر می‌شوند و لوستیگ آنجا بود كه از این موضوع سود برد.

    در سال 1925 و پس از انجام چندین فقره كلاهبرداری بی‌عیب ونقص و پرسود، ویكتور به فرانسه و شهر پاریس رفت و در آنجا شاهكار خود را اجرا كرد. فروختن برج ایفل!

    ایده این كلاهبرداری بعد از خواندن یك مقاله كوچك در روزنامه به ذهن ویكتور رسید. در این مقاله آمده بود كه برج ایفل نیاز به تعمیر اساسی دارد و هزینه این كار برای دولت كمرشكن خواهد بود.

    دینگ! زنگی در سر ویكتور صدا كرد و بلافاصله دست به كار شد. ابتدا اسناد و مداركی تهیه كرد كه در آنها خود را به عنوان معاون ریاست وزارت پست و تلگراف وقت جا زد و در نامه‌هایی با سربرگ‌های جعلی، شش تاجر آهن معروف را به جلسه‌ای دولتی و محرمانه در هتل كرئون (creon) كه محلی شناخته شده برای قرار‌های دیپلماتیك و مهم بود، دعوت كرد.

    شش تاجر سر وقت در سوئیت مجلل ویكتور حاضر بودند.

    ویكتور برای آنها توضیح داد كه دولت در شرایط بد مالی قرارگرفته است و تأمین هزینه‌های نگه‌داری برج ایفل عملاً از توان دولت خارج است. بنابراین او از طرف دولت مأموریت دارد كه در عین تألم و تأسف، برج ایفل را به فروش برساند و بهترین مشتریان به نظر دولت تجار امین و درستكار فرانسوی هستند و از میان این تجار شش نفر دعوت شده به جلسه مطمئن‌ترین افرادند. ویكتور تأكید كرد به دلیل احتمال مخالفت عمومی، این مسئله تا زمان قطعی شدن معامله مخفی نگه داشته خواهد شد.

    فروش برج ایفل در آن سال‌ها زیاد هم دور از ذهن نبود.

    این برج در سال 1889 و برای نمایشگاه بین‌المللی پاریس طراحی و ساخته شده بود و قرار بر این نبود كه به صورت دائمی باشد. در سال 1909 برج به‌خاطر این‌كه با ساختمان‌های دیگر شهر همچون كلیساهای دوره گوتیك و طاق نصرت هماهنگی نداشت، به محل دیگری منتقل شده بود و آن زمان وضعیت مناسبی نداشت.

    چهار روز بعد خریداران پیشنهاد خود را به مأمور دولت ارائه كردند. ویكتور به دنبال بالاترین رقم نبود، ‌او از قبل قربانی خود را انتخاب كرده بود؛ مردی كه نامش در كنار ویكتور در تاریخ جاودانه شد!

    آندره پویسون (Andre poisson). در بین آن شش نفر، آندره كم‌سابقه‌ترین بود و امیدوار بود كه با برنده شدن در این مناقصه، یك‌شبه ره صدساله را طی كند و كلاهبردار باهوش به خوبی متوجه این موضوع شده بود.

    ویكتور به آندره اطلاع داد كه در مناقصه برنده شده است و اسناد جهت امضا و تحویل برج در هتل آماده امضاست.

    اما همان‌طور كه تاجر عزیز می‌داند، زندگی مخارج بالایی دارد و او یك كارمند ساده بیش نیست و در این معامله پرسود با اعمال نفوذ خود توانسته است ایشان را برنده كند و…

    آندره به خوبی منظور ویكتور را فهمید! پس از پرداخت رشوه، اسناد معامله امضا شد و آندره پویسون پس از پرداخت وجه معامله، صاحب برج ایفل شد!

    فردای آن روز وقتی آندره و كارگرانش به جرم تخریب برج ایفل توسط پلیس بازداشت شدند، ویكتور لوتینگ كیلومترها از پاریس دور شده بود. در حالی كه در یك جیبش پول فروش برج بود و در جیب دیگرش رشوه!

  27. کاربران : 2 تشکر کرده اند از شما javad naderi برای ارسال این پست سودمند:


  28. #37
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    تعمير و نگهداري از كاخ سفيد و هوش ایرانی

    تعمير و نگهداري از كاخ سفيد بصورت يك مناقصه مطرح شد.

    يك پيمانكار آمريكايي، يك مكزيكي و يك ايراني در اين مناقصه شركت كردند.

    پيمانكار آمريكايي پس از بازديد محل و بررسي هزينه ها مبلغ پيشنهادي خود
    را 900 دلار اعلام كرد.

    مسؤل كاخ سفيد دليل قيمت گذاري اش را پرسيد و وي در پاسخ گفت:

    400 دلار بابت تهيه مواد اوليه + 400 دلار بابت هزينه هاي كارگران و… 100 دلار استفاده بنده.

    ..

    پيمانكار مكزيكي هم پس از بازديد محل و بررسي هزينه ها مبلغ پيشنهادي خود
    را 700 دلار اعلام كرد.

    300 دلار بابت تهيه مواد اوليه + 300 دلار بابت هزينه هاي كارگران و… +100 دلار استفاده بنده.

    ..
    ..

    اما نوبت به پيمانكار ايراني كه رسيد بدون محاسبه و بازديد از محل به سمت
    مسؤل كاح سفيد رفت و در گوشش گفت: قيمت پيشنهادي من 2700 دلار است!!!

    مسؤل كاخ سفيد با عصبانيت گفت: تو ديوانه شدي، چرا 2700 دلار؟!!!!!

    پيمانكار ايراني در كمال خونسردي در گوشش گفت:

    ..

    آرام باش…

    1000 دلار براي تو…… و1000 براي من ……. و انجام كار هم با
    پيمانكار مكزيكي.

    و پيمانكار ايراني در مناقصه پيروز شد

  29. کاربران : 2 تشکر کرده اند از شما javad naderi برای ارسال این پست سودمند:


  30. #38
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    بیشترین کلمه تکرار شده در مکالمات موبایل

    الو! صدات قطع و وصل میشه.برو یه جا که آنتن داشته باشی!

    طبق تحقیقات به عمل آمده به طور متوسط نیمی از زمان مکالمه با تلفن همراه در اقصی نقاط کشورمون صرف گفتن جمله بالا میگردد.

    شایان ذکر است در پاره ای از موارد جملات دیگری به جای جمله بالا به کار میروند که شامل همین مضمون هستند

    و عبارتند از:قطع و وصل میشی حاجی ، نقطه کور ایستادی صدات نمیاد ، برو اون خطت رو بفروش با پولش آدامس بخر،

    ای مخابرات فلان فلان شده ,…..(سانسور شد !!)بلده هی پول قبض بگیره!(به جای کلمه فلان فحش های مورد نظر را جایگذاری کنید)

  31. #39
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    حکایت جالب شرلوک هلمز و واتسون! …


    شرلوک هلمز، کارآگاه معروف، و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند.
    نیمه های شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست.
    بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: “نگاهی به بالا بینداز و به من بگو چه می بینی؟”
    واتسون گفت:”میلیون ها ستاره می بینم”
    هلمز گفت: “چه نتیجه ای می گیری؟”
    واتسون گفت: “از لحاظ روحانی نتیجه می گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم. از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیرم که زهره در برج مشتری ست، پس باید اوایل تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی نتیجه می گیرم که مریخ در محاذات قطب است، پس باید ساعت حدود سه نیمه شب باشد “

    شرلوک هلمز قدری فکر کرد و گفت: “واتسون! تو احمقی بیش نیستی! نتیجه ی اول و مهمی که باید بگیری این است که چادر ما را دزدیده اند”

  32. تشکرها از این نوشته :


  33. #40
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    آبراهام لینکلن در جلسه سن

    آبراهام لینکلن در وسط جلسه سنا بود که بچه خوکی در جوی آب گرفتار شد.

    از جلسه بیرون دوید

    و گفت: فعلا بحث را چند دقیقه نگه دارید، زود برمی گردم.

    این کاری عجیب بود. شاید …..

    پارلمان آمریکا هرگز به چنین دلیلی متوقف نشده بود.

    او دوید تا آن بچه خوک را آزاد کند! لباس هایش تمامن گلی شده بود.

    او آن بچه خوک را از آن جوی نجات داد و سپس به جلسه برگشت.

    مردم پرسیدند : این چه کاری بود کردی؟ چرا جلسه را نگه داشتی و با چنین عجله ای بیرون دویدی؟

    او پاسخ داد: یک زندگی در خطر بود.

  34. کاربران : 3 تشکر کرده اند از شما javad naderi برای ارسال این پست سودمند:


صفحه 2 از 15 نخستنخست 123456789101112131415 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •