NOTICE توجه: این یک موضوع قدیمی است که آخرین پست ارسالی آن مربوط به 2356 روز قبل است . لطفا فقط پاسخ ها ، سوالات و درخواست های 100 درصد مرتبط را به آن ارسال کنید و برای درخواست ها و سوالات جدید موضوع جدیدی را ایجاد کنید
صفحه 12 از 15 نخستنخست 123456789101112131415 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 221 به 240 از 284

موضوع: طنز به شرط چاقو

  1. #221
    Banned
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    نام
    مهدی رحیمی
    نوشته ها
    727
    تشکر
    1,015
    تشکر شده 1,448 بار در 579 پست

    پیش فرض

    ***************
    شوهر کیست؟
    .
    .
    .
    .
    .
    شوهر کسی است که آشغالارو می ذاره دم در و چنان قیافه ای می گیره انگار همه خونه رو تمیز کرده!!
    ***************
    فقط کافیــــه به هر دلیلی یه مدت کوتــــاه مشکل مالی واست پیش بیــــــاد،تو همین مدت کوتــــــــــاه خیلی اتفاقی؛ ماشینت خراب میشه دندون درد میگیری قبض برق و گاز خونــــه میاد … همراه اول اس ام اس میزنـــــــه قبض موبایل اومده شارژ AD...
    فقط کافیــــه به هر دلیلی یه مدت کوتــــاه مشکل مالی واست پیش بیــــــاد،تو همین مدت کوتــــــــــاه خیلی اتفاقی؛
    ماشینت خراب میشه
    دندون درد میگیری
    قبض برق و گاز خونــــه میاد

    همراه اول اس ام اس میزنـــــــه قبض موبایل اومده
    شارژ ADSl تموم میشه
    به ۲ تا جشن تولد دعوت میشی
    دوستاتم یهو دلشون واست تنگ میشه میخوان بیان پیشت
    با تشکر از زندگی
    ***************
    فک کنم همینجوری نرخ آب و برق و گاز و تلفن بالا بره ، با کپی فیش برق خونمون ، بهمون پناهندگی بدن!!!!!
    ***************
    دیشب که خوب می خوردین
    این چی چیه آوردین ؟
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    گروه بانوان در مراسم پاتختی در هنگام باز کردن کادو
    ***************

    شوهر کیست؟
    .
    .
    .
    .
    .
    شوهر کسی است که آشغالارو می ذاره دم در و چنان قیافه ای می گیره انگار همه خونه رو تمیز کرده!!
    ***************
    سه تا چیز هست که هیچ وقت آدم نمیتونه فراموششون کنه
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    صبحانه، ناهار، شام
    قرار نیست که همش احساساتی باشه
    ***************
    نامه یک کودک به پدرش
    ***************
    رفتیم خاکسپاری فامیلموون داداشش خودش انداخته تو قبر که اول منو باید خاک کنید ، باباشون بیل و ور داشته داره خاک میریزه روش میگه آره، توهم برو پیش داداشت نذار اونجا تنها باشه!
    ***************
    آیا میدانستید هم اکنون گدایان شهر نیویورک با پول خردهای ته جیبشان میتوانند بمدت یکماه در هتل داریوش کیش، اقامت خوشی را داشته باشند؟!
    ***************
    یاااا خدااااا !!!!! من کی زن گرفتم؟!!!


    ***************
    عطسه دختر: اتسی…( ترجیهن یه ته صدا گربه هم تهش)
    عطسه پسرا: هاتشوبیسخلبوهووووووووووطر اشش!
    ***************
    پسر:وای خدای من،عجب چهره زیبایی،چه لطافتی،مثل گل میمونی.
    واسه پوستت از چی استفاده میکنی؟
    دختر: Adobe Photoshop CS5!
    ***************
    خیلی دوست دارم یکی از استادام رو در حال خنده تو خیابون ببینم،
    برم پیشش بگم:
    “چیز خنده داری هست بگو ما هم بخندیم”
    ***************


    کی گفته کره خر فحشه؟
    .
    .
    .
    .
    .
    ویرایش توسط kamikazi : 16-08-2013 در ساعت 14:44

  2. کاربران : 9 تشکر کرده اند از شما kamikazi برای ارسال این پست سودمند:


  3. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    نام
    Advertising world
    نوشته ها
    Many
     

  4. #222
    مدیر کل انجمن ها morteza_rk آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2009
    نام
    مرتضی رحیمی کردمحله
    نوشته ها
    2,071
    تشکر
    2,376
    تشکر شده 2,899 بار در 1,263 پست

    پیش فرض

    خاطرات دختر دانشجو دم بخت بعد از رفتن به دانشگاه


    دوشنبه اول مهر:امروز روز اولی است که من دانشجو شده ام. شماره ی کلاس را از روی برد پیدا کردم. توی کلاس هیچ کس نبود، فقط یک پسر نشسته بود. وقتی پرسیدم «کلاس ادبیات اینجاست؟» خندید و گفت:بله، اما تشکیل نمی شه(!)و دوباره در مقابل تعجبم گفت که یکی دو هفته ی اول که کلاس ها تشکیل نمی شود و خندید.
    با اینکه از خندیدنش لجم گرفت، اما فکر کنم او از من خوشش آمده باشد؛ چون پرسید که ترم یکی هستید یا نه. گمانم می خواست سر صحبت را باز کند و بیاید خواستگاری؛ اما شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم زیاد نخندد!
    ***
    دو هفته بعد، سه شنبه:امروز دوباره به دانشگاه رفتم. همان پسر را دیدم از دور به من سلام کرد، من هم جوابش را ندادم. شاید دوباره می خواست از من خواستگاری کند. وارد کلاس که شدم استاد گفت:”دو هفته از کلاس ها گذشته، شما تا حالا کجا بودید؟” یکی از پسرهای کلاس گفت:«لابد ایشان خواب بودن.» من هم اخم کردم. اگر از من خواستگاری کند، هیچ وقت جوابش را نمی دهم چون شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم زیاد طعنه نزند!
    ***
    چهارشنبه:امروز صبح قبل از اینکه به دانشگاه بروم از اصغر آقا بقال سر کوچه کیک و ساندیس گرفتم او هم از من پرسید که دانشگاه چه طور است؟ اما من زیاد جوابش را ندادم. به نظرم می خواست از من خواستگاری کند، اما رویش نشد. اگر چه خواستگاری هم می کرد، من قبول نمی کردم؛ آخر شرط اول من برای ازدواج این است که تحصیلات شوهرم اندازه ی خودم باشد!
    ***
    جمعه:امروز من خانه تنها بودم. تلفن چند بار زنگ زد. گوشی را که برداشتم، پسری گفت: خانم میشه مزاحمتون بشم؟ من هم که فهمیدم منظورش چیست اول از سن و درس و کارش پرسیدم و بعد گفتم که قصد ازدواج دارم، اما نمی دانم چی شد یخ کرد و گفت نه و تلفن را قطع کرد. گمانم باورش نمی شد که قصد ازدواج داشته باشم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم خجالتی نباشد!
    ***
    سه هفته بعد شنبه:امروز سرم درد می کرد دانشگاه نرفتم. اصغر آقا بقال هم تمام مدت جلوی مغازه اش نشسته بود، گمانم منتظر من بود. از پنجره دیدمش. این دفعه که به مغازه اش بروم می گویم که قصد ازدواج ندارم تا جوان بیچاره از بلاتکلیفی دربیاید، چون شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم گیر نباشد!
    ***
    سه شنبه:امروز دوباره همان پسره زنگ زد؛ گفت که حالا نباید به فکر ازدواج باشم. گفت که می خواهد با من دوست شود. من هم گفتم تا وقتی که او نخواهد ازدواج کند دیگر جواب تلفنش را نمی دهم، بعد هم گوشی را گذاشتم. فکر کنم داشت امتحانم می‌کرد، ولی شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم به من اعتماد داشته باشد!
    ***
    چهارشنبه:امروز یکی از پسرهای سال بالایی که دیرش شده بود به من تنه زد؛ بعد هم عذرخواهی کرد، من هم بخشیدمش. به نظرم می‌خواست از من خواستگاری کند، چون فهمید من چه همسر مهربان و با گذشتی برایش می‌شوم؛ اما من قبول نمی‌کنم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم حواسش جمع باشد و به کسی تنه نزند!
    ***
    جمعه: امروز تمام مدت خوابیده بودم؛ حتی به تلفن هم جواب ندادم، آخر باید سرحرفم بایستم. گفته بودم که تا قصد ازدواج نداشته باشد جواب تلفنش را نمی دهم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم مسئولیت پذیر باشد!
    ***
    دوشنبه:امروز از اصغرآقا بقال ۲ تا کیک و ساندیس گرفتم. وقتی گفتم دو تا، بلند پرسید چند تا؟ من هم گفتم دو تا. اخم هایش که تو هم رفت فهمیدم که غیرتی است. حالا مطمئنم که او نمی تواند شوهر من باشد. چون شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم غیرتی نباشد، چون این کارها قدیمی شده!
    ***
    پنچ شنبه: امروز دوباره همان پسره تلفن زد و گفت قصد ازدواج ندارد، من هم تلفن را قطع کردم. با او هم ازدواج نمی کنم؛ چون شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم هی مرا امتحان نکند!
    ***
    دوشنبه: امروز روز بدی بود. همان پسر سال بالایی شیرینی ازدواجش را پخش کرد. خیلی ناراحت شدم گریه هم کردم ولی حتی اگر به پایم هم بیفتد دیگر با او ازدواج نمی کنم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم وفادار باشد!
    ***
    شنبه: امروز یک پسر بچه توی مغازه ی اصغرآقا بقال بود. اول خیال کردم خواهرزاده اش است، اما بچه هه هی بابا بابا می گفت. دوزاریم افتاد که اصغرآقا زن و بچه دارد. خوب شد با او ازدواج نکردم. آخر شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم زن دیگری نداشته باشد!
    ***
    یکشنبه: امروز همان پسری که روز اول دیدمش اومد طرفم. می دانستم که دیر یا زود از من خواستگاری می کند. کمی که من و من کرد، خواست که از طرف او از دوستم “ساناز” خواستگاری کنم و اجازه بگیرم که کمی با او حرف بزند. من هم قبول نکردم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم چشم پاک باشد!
    ***
    ترم آخر : امروز هیچ کس از من خواستگاری نکرد. من می دانم می ترشم و آخر سر هم مجبور می شم زن اکبرآقا مکانیک بشوم…
    .
    اَللّهُمَ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجّل الفَرَجَهُم


    وبلاگ شخصی من

  5. کاربران : 10 تشکر کرده اند از شما morteza_rk برای ارسال این پست سودمند:


  6. #223
    همکار علمی sarbaz13 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2011
    نام
    محمد قاسمی
    نوشته ها
    410
    تشکر
    995
    تشکر شده 425 بار در 230 پست

    پیش فرض

    ای بابا
    آقا مرتضی شما هم بد زدن توی برجک ها برای ازدواج فکر کنم .ولی در کل خیلی قشنگ بود متن باعث شد کلی بخندم.مملکتی داریم ها
    شرکت Time Owner

  7. تشکرها از این نوشته :


  8. #224
    کاربر فعال amiray آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    نام
    عباس یکانلو
    نوشته ها
    351
    تشکر
    187
    تشکر شده 360 بار در 187 پست

    پیش فرض

    من حداقل 15 حقیقت رو راجع به شما میدونم:


    1.الان
    توی اینترنتی


    2.الان توی سایت iranmicro هستی

    3.یک انسان هستی

    4.الان داری پست منو میخونی

    5.تو نمیتونی با زبون بیرون بگی ژ

    7.الان داری امتحان میکنی

    8.الان خنده ات گرفت

    9.اصلا ندیدی که عدد 6 رو جا انداخته ام

    10.الان چک کردی ببینی واقعا جاانداختم عدد 6رو یا نه

    11.الان باز خندیدی

    12. نمیدونی که من یه عدد رو هم چند بار نوشتم

    13. الان چک کردی ببینی کدومه

    14. پیداش نکردی و داری بهم فحش میدی

    15. ولی نمیدونی که منم دارم به تو میخندم چون منظورم

  9. کاربران : 7 تشکر کرده اند از شما amiray برای ارسال این پست سودمند:


  10. #225
    کاربر فعال amiray آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    نام
    عباس یکانلو
    نوشته ها
    351
    تشکر
    187
    تشکر شده 360 بار در 187 پست

    پیش فرض

    اهل دانشگاهم
    روزگارم خوش نیست
    ژتونی دارم ، خرده پولی ، سر سوزن هوشی
    دوستانی دارم بهتر از شمر و یزید
    دوستانی هم چون من مشروط
    و اتاقی که که همین نزدیکی است ،پشت آن کوه بلند.
    اهل دانشگاهم !
    پیشه ام گپ زدن است.
    گاه گاهی هم می نویسم تکلیف،می سپارم به شما
    تا به یک نمره ناقابل بیست که در آن زندانی است،
    دلتان تازه شود - چه خیالی - چه خیالی
    می دانم که گپ زدن بیهوده است.
    خوب می دانم دانشم کم عمق است.
    اهل دانشگا هم،
    قبله ام آموزش ، جانمازم جزوه ، مُهرم میز
    عشق از پنجره ها می گیرم.
    همه ذرات مُخ من متبلور شده است.
    دزسهایم را وقتی می خوانم
    که خروس می کشد خمیازه
    مرغ و ماهی خوابند.
    استاد از من پرسید : چند نمره ز من می خواهی ؟
    من از او پرسیدم : دل خوش سیری چند ؟
    پدرم استاتیک را از بر داشت و کوئیز هم می داد.
    خوب یادم هست
    مدرسه باغ آزادی بود.
    درس ها را آن روز حفظ می کردم در خواب
    امتحان چیزی بود مثل آب خوردن.
    درس بی رنجش می خواندم.
    نمره بی خواهش می آوردم.
    تا معلم پارازیت می انداخت همه غش می کردند
    و کلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت.
    درس خواندن آن روز مثل یک بازی بود.
    کم کمک دور شدیم از آنجا ، بار خود را بستیم.
    عاقبت رفتیم دانشگاه ، به محیط خس آموزش ،
    رفتم از پله دانشکده بالا ، بارها افتادم.
    در دانشکده اتوبوسی دیدم یک عدد صندلی خالی داشت.
    من کسی را دیدم که از داشتن یک نمره10دم دانشکده پشتک می زد.
    دختری دیدم که به ترمینال نفرین می کرد.
    اتوبوسی دیدم پر از دانشجو و چه سنگین می رفت.
    اتوبوسی دیدم کسی از روزنه پنجره می گفت «کمک»!
    سفر سبز چمن تا کوکو،
    بارش اشک پس از نمره تک،
    جنگ آموزش با دانشجو،
    جنگ دانشجویان سر ته دیگ غذا،
    جنگ نقلیه با جمعیت منتظران،
    حمله درس به مُخ،
    حذف یک درس به فرماندهی رایانه،
    فتح یک ترم به دست ترمیم،
    قتل یک نمره به دست استاد،
    مثل یک لبخند در آخر ترم،
    همه جا را دیدم.
    اهل دانشگاهم!
    اما نیستم دانشجو.
    کارت من گمشده است.
    من به مشروط شدن نزدیکم،
    آشنا هستم با سرنوشت همه دانشجویان،
    نبضشان را می گیرم
    هذیانهاشان را می فهمم،
    من ندیدم هرگز یک نمره20،
    من ندیدم که کسی ترم آخر باشد
    من در این دانشگاه چقدر مضطربم.
    من به یک نمره ناقابل10خشنودم
    و به لیسانس قناعت دارم.
    من نمی خندم اگر دوست من می افتد.
    من در این دانشگاه در سراشیب کسالت هستم.
    خوب می دانم کی استاد کوئیز می گیرد
    اتوبوس کی می آید،
    خوب می دانم برگه حذف کجاست.
    هر کجا هستم باشم،
    تریا،نقلیه،دانشکده از آن من است.
    چه اهمیت دارد، گاه می روید خار بی نظمی ها
    رختها را بکنیم ، پی ورزش برویم،
    توپ در یک قدمی است
    و نگوییم که افتادن مفهوم بدی است !
    و نخوانیم کتابی که در آن فرمول نیست.
    و بدانیم اگر سلف نبود همگی می مردیم!
    و بدانیم اگر جزوه استاد نبود همه می افتادیم!
    و بدانیم اگر نقلیه نبود همگی می مانیم
    و نترسیم از حذف و بدانیم اگر حذف نبود می ماندیم.
    و نپرسیم کجاییم و چه کاری داریم
    و نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نیست
    و اگر هست چرا یخ زده است.
    بد نگوییم به استاد اگر نمره تک آوردیم.
    کار ما نیست شناسایی مسئول غذا،
    کار ما شاید این است که در حسرت یک صندلی خالی،
    پیوسته شناور باشیم

  11. کاربران : 5 تشکر کرده اند از شما amiray برای ارسال این پست سودمند:


  12. #226
    کاربر فعال amiray آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    نام
    عباس یکانلو
    نوشته ها
    351
    تشکر
    187
    تشکر شده 360 بار در 187 پست

    پیش فرض

    مصاحبه کننده : در هواپیمائی 500 عدد آجر داریم، 1 عدد آنها را از هواپیما به بیرون پرتاب میکنیم. الان چند عدد آجر داریم ؟
    متقاضی : 499 عدد !
    مصاحبه کننده : سه مرحله قرار دادن یک فیل داخل یخچال را شرح دهید.
    متقاضی : مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم - مرحله دوم: فیلو میذاریم تو یخچال - مرحله سوم: در یخچالو میبندیم !!
    مصاحبه کننده : حالا چهار مرحله قرار دادن یک گوزن در یخچال را توضیح دهید !
    متقاضی : مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم - مرحله دوم: فیلو از تو یخچال در میاریم - مرحله سوم: گوزنو میذاریم تو یخچال - مرحله چهارم: در یخچالو میبندیم !!
    مصاحبه کننده : شیر واسه تولدش مهمونی گرفته، همه حیوونا هستن جز یکی. اون کیه ؟
    متقاضی : گوزنه که تو یخچاله !!
    مصاحبه کننده : چگونه یک پیرزن از یک برکه پر از سوسمار رد میشود ؟
    متقاضی : خیلی راحت، چون سوسمارا همشون رفتن تولد شیر !!
    مصاحبه کننده : سوال آخر. اون پیرزن کشته شد، چرا ؟
    متقاضی : امممممممم، نمیدونم، غرق شد ؟
    مصاحبه کننده : نه، اون یه دونه آجری که از هواپیما انداختی پائین خورد تو سرش مرد !!! شما مردود شدین، نفر بعدی لطفا :|

  13. کاربران : 12 تشکر کرده اند از شما amiray برای ارسال این پست سودمند:


  14. #227
    مدیرکل انجمنها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نام
    احسان صفامنش
    نوشته ها
    1,763
    تشکر
    919
    تشکر شده 2,261 بار در 1,056 پست

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط amiray نمایش پست ها
    من حداقل 15 حقیقت رو راجع به شما میدونم:


    1.الان
    توی اینترنتی


    2.الان توی سایت iranmicro هستی

    3.یک انسان هستی

    4.الان داری پست منو میخونی

    5.تو نمیتونی با زبون بیرون بگی ژ

    7.الان داری امتحان میکنی

    8.الان خنده ات گرفت

    9.اصلا ندیدی که عدد 6 رو جا انداخته ام

    10.الان چک کردی ببینی واقعا جاانداختم عدد 6رو یا نه

    11.الان باز خندیدی

    12. نمیدونی که من یه عدد رو هم چند بار نوشتم

    13. الان چک کردی ببینی کدومه

    14. پیداش نکردی و داری بهم فحش میدی

    15. ولی نمیدونی که منم دارم به تو میخندم چون منظورم
    ولی بین خودمون باشه این 14 حقیقت بود که میدونستی. خودت هم یادت رفته که "9.اصلا ندیدی که عدد 6 رو جا انداخته ام" . اینم یک حقیقت از شما که 14 تا مینویسی میگی 15 تا

  15. کاربران : 5 تشکر کرده اند از شما esisafa برای ارسال این پست سودمند:


  16. #228
    Banned
    تاریخ عضویت
    Apr 2013
    نام
    صادق علی بخشی
    نوشته ها
    1,148
    تشکر
    1,183
    تشکر شده 1,276 بار در 702 پست

    پیش فرض

    تعمير و نگهداري از كاخ سفيد بصورت يك مناقصه مطرح شد.
    يك پيمانكار آمريكايي، يك چینی و يك ايراني در اين مناقصه شركت كردند.
    پيمانكار آمريكايي پس از بازديد محل و بررسي هزينه ها مبلغ پيشنهادي خود را 900 دلار اعلام كرد.
    مسئول كاخ سفيد دليل قيمت گذاري اش را پرسيد و وي در پاسخ گفت:
    400 دلار بابت تهيه مواد اوليه + 400 دلار بابت هزينه هاي كارگران و ... + 100 دلار استفاده بنده.
    پيمانكار چینی هم پس از بازديد محل و بررسي هزينه ها مبلغ پيشنهادي خود را 700 دلار اعلام كرد.
    300 دلار بابت تهيه مواد اوليه + 300 دلار بابت هزينه هاي كارگران و ... + 100 دلار استفاده بنده.
    اما نوبت به پيمانكار ايراني كه رسيد بدون محاسبه و بازديد از محل به سمت مسئول كاح سفيد رفت و در گوشش گفت ...
    ..
    ..
    ..
    ..
    ..
    ..
    ..
    ..
    ..
    قيمت پيشنهادي من 2700 دلار است!!!
    مسئول كاخ سفيد با عصبانيت گفت: تو ديوانه شدي، چرا 2700 دلار؟!!!!!
    پيمانكار ايراني در كمال خونسردي در گوشش گفت: آرام باش ...
    ..
    1000 دلار براي تو ...... و 1000 براي من ....... و 700 دلار میدیم به پيمانكار چینی انجامش بده

  17. کاربران : 14 تشکر کرده اند از شما sadeghbakhshi برای ارسال این پست سودمند:


  18. #229
    Banned
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    نام
    مهدی رحیمی
    نوشته ها
    727
    تشکر
    1,015
    تشکر شده 1,448 بار در 579 پست

    پیش فرض

    **-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
    قیافه پسرا بعد از یه دست ناهار و قلیون مشتی!!
    **-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
    حاحی داستان چیه؟
    تا مجردی هرچی‌ زوج خوشبخته میان کنارت!
    وقتی‌ متاهل میشی
    هرچی‌ مجردِ خوشحاله میان کنارت هی با هم قرار مسافرت پاتایا و آنتالیا مجردی میزارن
    **-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
    **-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**


    از فاصله یک متری هم به زور معلومه!


    **-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**

    به نظرتون پسره چی گفته که دختره اینجوری شده!!!

  19. کاربران : 8 تشکر کرده اند از شما kamikazi برای ارسال این پست سودمند:


  20. #230
    مدیر کل انجمن ها morteza_rk آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2009
    نام
    مرتضی رحیمی کردمحله
    نوشته ها
    2,071
    تشکر
    2,376
    تشکر شده 2,899 بار در 1,263 پست

    پیش فرض

    مصاحبه کننده : در هواپیمائی 500 عدد آجر داریم، 1 عدد آنها را از هواپیما به بیرون پرتاب میکنیم. الان چند عدد آجر داریم ؟
    متقاضی : 499 عدد !
    مصاحبه کننده : سه مرحله قرار دادن یک فیل داخل یخچال را شرح دهید.
    متقاضی : مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم - مرحله دوم: فیلو میذاریم تو یخچال - مرحله سوم: در یخچالو میبندیم !!
    مصاحبه کننده : حالا چهار مرحله قرار دادن یک گوزن در یخچال را توضیح دهید !
    متقاضی : مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم - مرحله دوم: فیلو از تو یخچال در میاریم - مرحله سوم: گوزنو میذاریم تو یخچال - مرحله چهارم: در یخچالو میبندیم !!
    مصاحبه کننده : شیر واسه تولدش مهمونی گرفته، همه حیوونا هستن جز یکی. اون کیه ؟
    متقاضی : گوزنه که تو یخچاله !!
    مصاحبه کننده : چگونه یک پیرزن از یک برکه پر از سوسمار رد میشود ؟
    متقاضی : خیلی راحت، چون سوسمارا همشون رفتن تولد شیر !!
    مصاحبه کننده : سوال آخر. اون پیرزن کشته شد، چرا ؟
    متقاضی : امممممممم، نمیدونم، غرق شد ؟
    مصاحبه کننده : نه، اون یه دونه آجری که از هواپیما انداختی پائین خورد تو سرش مرد !!! شما مردود شدین، نفر بعدی لطفا :|
    خدائیش خیلی باحال بود. بنده خدا متقاضی چه هوشی داست. من که فق ط تونستم به سوال اولی جواب بدم!
    .
    اَللّهُمَ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجّل الفَرَجَهُم


    وبلاگ شخصی من

  21. تشکرها از این نوشته :


  22. #231
    کاربر فعال amiray آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    نام
    عباس یکانلو
    نوشته ها
    351
    تشکر
    187
    تشکر شده 360 بار در 187 پست

    پیش فرض پاسخنامه امتحان اصول میکرو و کامپیوتر


    کورش جان "دانشجوی باهوش جواب دهنده این امتحان" تو واقعاً حیفی !
    استعدادات دارن هدر میدرن !
    حیف نیست وقتت رو توی دانشگاه به بطالت میگذرونی ؟!
    تو رو باید برای ادامه تحصیل بورسیه کنن دانشگاه سوربون فرانسه

    ویرایش توسط amiray : 02-09-2013 در ساعت 22:38

  23. کاربران : 5 تشکر کرده اند از شما amiray برای ارسال این پست سودمند:


  24. #232
    کاربر فعال M_GH آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2012
    نام
    م. غیور
    نوشته ها
    314
    تشکر
    464
    تشکر شده 367 بار در 177 پست

    پیش فرض

    ویرایش توسط M_GH : 12-09-2013 در ساعت 08:00

  25. کاربران : 4 تشکر کرده اند از شما M_GH برای ارسال این پست سودمند:


  26. #233
    کاربر فعال M_GH آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2012
    نام
    م. غیور
    نوشته ها
    314
    تشکر
    464
    تشکر شده 367 بار در 177 پست

  27. کاربران : 4 تشکر کرده اند از شما M_GH برای ارسال این پست سودمند:


  28. #234
    کاربر فعال amiray آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    نام
    عباس یکانلو
    نوشته ها
    351
    تشکر
    187
    تشکر شده 360 بار در 187 پست

    پیش فرض

    فرق بین ایرانی ها و آمریکایی ها

    داستان طنز زیبا که نشان از کمال هوشمندی و ابتکار و خلاقیت و نبوغ هموطنان ایرانی بخصوص در مورد استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی دارد،
    سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشا یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
    همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
    بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.
    سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا

  29. کاربران : 7 تشکر کرده اند از شما amiray برای ارسال این پست سودمند:


  30. #235
    کاربر فعال amiray آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    نام
    عباس یکانلو
    نوشته ها
    351
    تشکر
    187
    تشکر شده 360 بار در 187 پست

    پیش فرض

    طنز نوشته های شب امتحان

    مجموعه: مطالب طنز و خنده دار

    من غلط بکنم ارشد شرکت کنم !
    “دیالوگ ماندگار شب های امتحان”

    مطالب خنده دار شب امتحان
    تو این روزا اگه دیدین یه دانشجو نشسته
    یه نگاه به افق میکنه یه نگاه به گوشیش
    باز یه نگاه میندازه به افق باز به گوشیش
    بعد به افق خیره میشه بعد باز به گوشیش نگاه میکنه
    بعد به افق خیره میشه و تو افق نیست و نابود میشه
    بدونین داره با گوشیش معدلشو حساب میکنه
    ببینه مشروط میشه یا نه !

    مطالب خنده دار شب امتحان
    همه با هم یک صدا بخونیم
    ﺗﺎب ﺗﺎب ﻋﺒﺎﺳﯽ ، اﺳﺘﺎد ﻣﻨﻮ ﻧﻨﺪازی !
    “جمعی از دانشجویان مشروط خُل و چِل”

    مطالب خنده دار شب امتحان
    شما دانشجویین ؟ بعله !!
    درس هم میخونین ؟ نه دیگه تا اون حد !

    مطالب خنده دار شب امتحان
    امتحان وسیله س ، نمره دست استاده ،
    الکی خودتو از اینترنت نندازی بشینی درس بخونی ها !

    مطالب خنده دار شب امتحان
    سر امتحان استادها سوالاتی میدن که ما تا حالا ندیدیم ؛
    در عوض ما هم جواب هایی میدیم که اونا به عمرشون ندیدن !

    مطالب خنده دار شب امتحان
    به استادم میگم استاد ما نسل سوخته ایم بخدا
    گفت نسل سوخته ماییم شما نسل پدر سوخته اید
    هیچی دیگه تا حالا اینقدر توی زندگیم قانع نشده بودم !

    مطالب خنده دار شب امتحان
    تو کلاس داشتم با دوستم پچ پچ میکردم
    استاد اومد با خط کش بهم اشاره کرد و گفت:
    تهِ این خط کش یه آدم ابله وجود داره…
    منم گفتم: استاد منظورتون کدوم تهشه…!؟
    نمیدونم چی شد که اخراجم کرد !

    مطالب خنده دار شب امتحان
    واقعا دقت کردین ؟
    لذتی که در پیچوندن دروس و افتادن با فراغ بال و طیب خاطر هست،
    در حضور ۱۰۰% توی کلاس و پر کردن ۸برگ پشت و رو سر جلسه امتحان و ۲۰ شدن نیست ؟

    مطالب خنده دار شب امتحان
    یه بار تو کلاس زبان نمره ترممو کامل گرفتم !
    باس همونجا تو اوج خداحافظى میکردم

    مطالب خنده دار شب امتحان
    واقعا آدم وقتی امتحاناش تموم میشه احساس میکنه دوباره متولد شده !
    من که همچین احساسی دارم شما رو نمیدونم ؟!

    مطالب خنده دار شب امتحان
    اگه توی اینترنت باشی توانایی اینو داری که،
    بدون احساس خواب آلودگی تا صبح بیدار باشی ،
    حالا کافیه ساعت ۱۰صبح از خواب بیدار شی ساعت ۱۱ کتاب بگیری دستت ،
    چنان پلکات سنگین میشه که انگار ۲ شبانه روزه نخوابیدی …

    مطالب خنده دار شب امتحان
    با اینکه دوست ندارم سر به تنت باشه اما وقتی میگی :
    از صفحه ی چند تا چند حذف …
    دوست دارم پاشم وسط کلاس ماچت کنم
    مرسی معلم جونم

    مطالب خنده دار شب امتحان
    دقت کردین آدم وقتی همه سوالای امتحانو بلده،
    یه احساس دستپاچگی و هول شدن بهش دست میده ؟
    اصن دستخط آدم از نستعلیق به میخی سومری تغییر حالت میده !
    آدم دوست داره مثل قارچ خور از روی سوالا بپره
    و سریع پاسخنامه رو ببره بکوبه تو صورت مراقب !
    حالا هیبت نفر اول بلند شدن و برگه رو تحویل دادن بماند

    مطالب خنده دار شب امتحان
    قابل توجه اونایی که سر کلاس میگفتن کوووو تا آخر ترم :
    الان رسیدیم به همون “کوووو” ، پیاده بشید و از مناظر لدت ببرید !

    مطالب خنده دار شب امتحان
    توهمی که هیچوقت عملی نشد :
    امروز از اینجا تا اینجا میخونم فردا بقیشو …
    و دیگر هیچ !

    مطالب خنده دار شب امتحان
    هر جا صحبت از « تقلــــــــــب » است
    نام درخشان « دانشجوی ایرانــــــــــی» می درخشد !

    مطالب خنده دار شب امتحان
    یادش بخیر وقتی معلم برای درس پرسیدن،
    اسم بالایی یا پایینیمون رو میخوند حس معجزه بهمون دست میداد !

    مطالب خنده دار شب امتحان
    یه چیز میگم امکان نداره دانشجو باشی و تایید نکنی :
    صبح بخوابی
    سر کلاس نری
    دوستات بگن استاد نیومد
    ای حال میده ، ای حال میده !

    مطالب خنده دار شب امتحان
    من نمیدونم این اساتید چشونه ؟!
    خب عزیز من شما که داری ۹٫۵ میدی خب بده ۱۹٫۵ !! که چی مثلا ؟
    یه ۱ مگه چقدر جوهر مصرف میکنه ؟ اصلا بیا پول جوهرشو خودم میدم ؟
    فکر کنم به خاطر قیمت دلار باشه یا اینکه واردات جوهر ممنوع شده !

    مطالب خنده دار شب امتحان
    دقت کردین که بعضی امتحانارو با اعتماد به نفس و سینه ستبر میرین برای نمره ۲۰
    ولی وقتی سوالارو میخونین چک میکنین که تا ۱۰ میتونین بنویسین یا نه ؟

    مطالب خنده دار شب امتحان
    یعنی توی دبیرستان هیچ چیز بهتر از این نیست که معلم گفته باشه امتحان میگیرم
    بعد بیاد سر کلاس یکم درس بده و بگه امتحان ایشالا واسه جلسه آینده !!
    اونوقت این شادی رو بچه خرخونا خراب میکنن
    که هی میگن آخه ما خوندیم امتحان بگیرید
    و معلمم مجبور میشه امتحان بگیره!! خدا این جو آدما رو نصیب کلاسی نکنه!

    مطالب خنده دار شب امتحان
    دانشجویان به صورت تخصصی به پنج دسته تقسیم میشن :
    ۱ – اونایی که جزوه مینویسن تا اون رو بخونن و نمره ی خوب بگیرن !
    ۲ – اونایی که جزوه مینویسن به امید اینکه یکی بیاد ازشون جزوه بگیره !
    ۳ – اونایی که جزوه نمینویسن به امید اینکه برن از یکی جزوه بگیرن !
    ۴ – اونایی که اومدن سر کلاس ولی حوصله ی هیچکدوم از این کارارو ندارن !
    ۵ – اونایی که کلا به کلاس اعتقادی ندارن و کلاس رو در نطفه ی شکل گیریش پیچوندن !

    مطالب خنده دار شب امتحان
    بی همگان به سر شود ، بی تو بسر نمیشود
    این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟
    مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
    گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود
    استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
    دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود
    مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
    به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود
    مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
    خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود
    هرچه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
    چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
    رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
    این شب امتحان من ، دست به سر نمیشود ؟
    توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
    خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود !
    البته اینا شامل هیچ کدوم از ایران میکرو ایی ها نمیشه
    ویرایش توسط amiray : 07-09-2013 در ساعت 20:35

  31. کاربران : 6 تشکر کرده اند از شما amiray برای ارسال این پست سودمند:


  32. #236
    کاربر علاقه مند ERSA آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2012
    نام
    بردیا
    نوشته ها
    64
    تشکر
    54
    تشکر شده 97 بار در 31 پست

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط amiray نمایش پست ها


    داستان طنز زیبا که نشان از کمال هوشمندی و ابتکار و خلاقیت و نبوغ هموطنان ایرانی بخصوص در مورد استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی دارد،

    واقعا من تحت تاثیر قرار گرفتم از این نبوغ و ابتکار و خلاقیت هموطنان.....!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    حتی به عنوان طنز هم این قضیه فاجعه است!

  33. #237
    Banned
    تاریخ عضویت
    Apr 2013
    نام
    صادق علی بخشی
    نوشته ها
    1,148
    تشکر
    1,183
    تشکر شده 1,276 بار در 702 پست

    پیش فرض

    ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﻧﺰﺩ ﺷﯿﺦ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
    ﯾﺎ ﺷﯿﺦ!ﻓﯿﻠﺘﺮﯾﻨﮓ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﮐﻢ ﺑﻮﺩﻥ ﭘﻬﻨﺎﯼ ﺑﺎﻧﺪ؟
    ﺷﯿﺦ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
    ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ!ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺩﻭﯼ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺑﺪﺗﺮ ﻭ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﺧﺮﺩﮐﻦ ﺗﺮ
    ﺍﺳﺖ!
    ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﺑﺎ ﺣﯿﺮﺕ ﺑﻪ ﺷﯿﺦ ﻧﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:
    ﯾﺎ ﺷﯿﺦ!ﺍﺯ ﻓﯿﻠﺘﺮﯾﻨﮓ ﺑﺪﺗﺮ ﭼﯿﺴﺖ؟
    ﺷﯿﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
    "ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﻟﯿﻨﮏ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻋﻀﺎ ﺳﺎﯾﺖ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﭘﺬﯾﺮ ﺍﺳﺖ.ﺑﺮﺍﯼ ﺛﺒﺖ ﻧﺎﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎ
    ﮐﻠﯿﮏ ﮐﻨﯿﺪ"
    ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ، ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﻧﻌﺮﻩﻫﺎ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﯾﺒﺎﻥ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪﯼ ﻭ ﻟﭗ ﺗﺎﭖ ﻫﺎﯼ
    ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻮﺑﯿﺪﻧﺪﯼ، ﻓﻐﺎﻥ ﮐﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺭﺷﺘﻪ ﮐﻮﻫﺎﯼ ﺁﻟﭗ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮﺩﻧﺪﯼ!!!

  34. کاربران : 11 تشکر کرده اند از شما sadeghbakhshi برای ارسال این پست سودمند:


  35. #238
    کاربر فعال amiray آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    نام
    عباس یکانلو
    نوشته ها
    351
    تشکر
    187
    تشکر شده 360 بار در 187 پست

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط sadeghbakhshi نمایش پست ها
    "ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﻟﯿﻨﮏ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻋﻀﺎ ﺳﺎﯾﺖ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﭘﺬﯾﺮ ﺍﺳﺖ.ﺑﺮﺍﯼ ﺛﺒﺖ ﻧﺎﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎ
    ﮐﻠﯿﮏ ﮐﻨﯿﺪ"
    واقعا سخن حکیمانه گفته شیخ راست میگه این صفحه ها اعصاب برا ادم نمیزارن. تازه بدتر از اینم هست اونم اینه که تو بعضی سایت ها عضو هم هستی ولی چون با نام کاربریت وارد نشدی این جمله رو میگه

  36. تشکرها از این نوشته :


  37. #239
    کاربر فعال ilion آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2013
    نوشته ها
    112
    تشکر
    118
    تشکر شده 108 بار در 70 پست

    پیش فرض

    سلام

    واقعادوستان مطالب جالبی گذاشتن ... خسته نباشید ...

  38. #240
    Banned
    تاریخ عضویت
    Apr 2013
    نام
    صادق علی بخشی
    نوشته ها
    1,148
    تشکر
    1,183
    تشکر شده 1,276 بار در 702 پست

    پیش فرض

    ﯾﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭﯾﺎﺏ ﺟﺎﺭﻭ ﺑﺮﻗﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﺯﺩ؛

    ﺗﺎ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﺑﺸﻪ...

    ﭘﺮﯾﺪ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﯾﻪ ﮐﯿﺴﻪ ﮐﻮﺩ ﮔﺎﻭﯼ ﺭﻭ ﺭﻭﯼ ﻓﺮشامون ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩ!

    بعد برگشت ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻇﺮﻑ ﻣﺪﺕ ۳ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺭﻭﺑﺮﻗﯽ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﻧﺒﺎﺷﻢ؛ ﺣﺎﺿﺮﻡ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﻭ ﺑﺨﻮﺭﻡ!

    ﮔﻔﺘﻢ : ﺳــﺲ ﺳﻔﯿﺪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﯾﺎ ﻗﺮﻣﺰ؟؟

    ﮔﻔﺖ : ﭼــــﺮﺍ؟

    ﮔﻔﺘﻢ :قبض برقموو ندادیم یک ساله ، صبح اومدن برقمونو قطع کردن

  39. کاربران : 10 تشکر کرده اند از شما sadeghbakhshi برای ارسال این پست سودمند:


صفحه 12 از 15 نخستنخست 123456789101112131415 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •