NOTICE توجه: این یک موضوع قدیمی است که آخرین پست ارسالی آن مربوط به 3662 روز قبل است . لطفا فقط پاسخ ها ، سوالات و درخواست های 100 درصد مرتبط را به آن ارسال کنید و برای درخواست ها و سوالات جدید موضوع جدیدی را ایجاد کنید
صفحه 2 از 16 نخستنخست 12345678910111213141516 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 21 به 40 از 318

موضوع: مطالب زیبا

  1. #21
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    گوهر خود را هویدا کن،کمال این است و بس
    خویش را درخویش پیدا کن، کمال این است وبس
    سنگ دل را سرمه کن درآسیای رنج ودرد
    دیده را زین سرمه بینا کن، کمال این است وبس
    هم نشینی با خدا خواهی اگردرعرش رب
    در درون اهل دل جا کن، کمال این است وبس
    هر دو عالم رابه نامت یک معما کرده اند
    ای پسرحل معما کن،کمال این است و بس
    دل چو سنگ خاره شد،ای پور عمران با عصا
    چشمه ها زین سنگ خارا کن، کمال این است وبس
    پند من بشنو به جز با نفس شوم بد سرشت
    باهمه عالم مدارا کن، کمال این است و بس
    ای معلم زاده ازآدم اگر داری نژاد
    چون پدرتعلیم اسما کن، کمال این است وبس
    چند می گویی سخن از درد و رنج دیگران
    خویش را اول مداوا کن، کمال این است وبس
    سوی قاف نیستی پرواز کن بی پروبال
    بی محابا صید عنقا کن، کمال این است وبس
    چون به دست خوشتن بسی تو پای خویشتن
    هم به دست خویشتن وا کن، کمال این است و بس
    کوری چشم عدو را روی در روی حبیب
    خاک ره بر فرق اعدا کن، کمال این است وبس

  2. تشکرها از این نوشته :


  3. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    نام
    Advertising world
    نوشته ها
    Many
     

  4. #22
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض










  5. کاربران : 3 تشکر کرده اند از شما javad naderi برای ارسال این پست سودمند:


  6. #23
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    غربت یه دیواره بین تو و دستام یک فاجعه س وقتی تنها تو رو می خوام
    غربت یه تعبیره از خواب یک غفلت تصویری از یک کوچ در آخرین قسمت
    وقتی ازم دوری از سایه می ترسم حتی من اینجا از همسایه می ترسم
    غربت برای ما مثل یه تعویقه یک راه طولانی روی لب تیغه
    این حس آزادی اینجا نمی ارزه
    زندون بی دیوار سلول بی مرزه
    وقتی ازم دوری شب نقطه چین می شه دیوار این خونه دیوار چین می شه
    وقتی ازم دوری از زندگی سیرم دنیا رو با قلبت اندازه می گیرم
    این حس آزادی اینجا نمی ارزه
    زندون بی دیوار سلول بی مرزه

  7. تشکرها از این نوشته :


  8. #24
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    من از تو راه برگشتی ندارم تو از من نبض دنیامو گرفتی
    تمام جاده ها رو دوره کردم تو قبلاً رد پاهامو گرفتی
    من از توراه برگشتی ندارم
    به سمت تو سرازیرم همیشه
    تو می دونی اگه از من جدا شی
    منم که سمت تو میرم همیشه
    مسیر جاده بازه رو به من اما
    برای دل بریدن از تو دیره
    کسی که رفتنو باور نداره
    اگه مرد سفر باشه نمی ره
    خودم گفتم یه راه رفتنی هست خودم گفتم ولی باور نکردم
    دارم می رم که تو فکرم بمونی دارم می رم دعا کن بر نگردم
    ویرایش توسط javad naderi : 13-03-2011 در ساعت 04:31

  9. #25
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    1- به خاطر داشته باش که عشق‎های سترگ ودستاوردهای عظیم، به خطر کردن‎ها و ریسک‎های بزرگ محتاج‎اند.

    2- وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده.

    3- این سه میم را از همواره دنبال کن:

    * محبت و احترام به خود را
    * محبت به همگان را
    * مسؤولیت‎پذیری در برابر کارهایی که کرده‎ای

    4- به خاطر داشته باش دست نیافتن به آنچه می‎جویی، گاه اقبالی بزرگ است.

    5- اگر می‎خواهی قواعد بازی را عوض کنی، نخست قواعد را فرابگیر.

    6- به خاطر یک مشاجره‎ی کوچک، ارتباطی بزرگ را از دست نده.

    7- وقتی دانستی که خطایی مرتکب شده‎ای، گام‎هایی را پیاپی برای جبران آن خطا بردار.

    8- بخشی از هر روز خود را به تنهایی گذران.

    9- چشمان خود را نسبت به تغییرات بگشا، اما ارزش‎های خود را به‎سادگی در برابر آنها فرومگذار.

    10- به خاطر داشته باش که گاه سکوت بهترین پاسخ است.

    11- شرافتمندانه بزی؛ تا هرگاه بیش‎تر عمر کردی، با یادآوری زندگی خویش دوباره شادی را تجربه کنی.

    12- زیرساخت زندگی شما، وجود جوی از محبت و عشق در محیط خانه و خانواده است.

    13- در مواقعی که با محبوب خویش ماجرا می‎کنی و از او گله داری، تنها به موضوعات کنونی بپرداز و سراغی از گلایه‎های قدیم نگیر.

    14- دانش خود را با دیگران در میان بگذار. این تنها راه جاودانگی است.

    15- با دنیا و زندگیِ زمینی بر سر مهر باش.

    16- سالی یک بار به جایی برو که تا کنون هرگز نرفته‎ای.

    17- بدان که بهترین ارتباط، آن است که عشق شما به هم، از نیاز شما به هم سبقت گیرد.

    18- وقتی می خواهی موفقیت خود را ارزیابی کنی، ببین چه چیز را از دست داده‎ای که چنین موفقیتی را به دست آورده‎ای.

    19- در عشق و آشپزی، جسورانه دل را به دریا بزن.

    متني كوتاه از دالاي لاما

  10. #26
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    کلینیک خدا



    به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ...

    خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.

    زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.

    آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود ...

    و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.

    به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.

    بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...

    فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.

    زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم ...!

    خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :

    هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم

    قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم .

    هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.

    زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم .

    و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

    امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:

    رنگین کمانی به ازای هر طوفان ،

    لبخندی به ازای هر اشک ،

    دوستی فداکار به ازای هر مشکل ،

    نغمه ای شیرین به ازای هر آه ،

    و اجابتی نزدیک برای هر دعا .

    جمله نهایی : عيب کار اينجاست که من '' آنچه هستم '' را با '' آنچه بايد باشم '' اشتباه مي کنم ، خيال ميکنم آنچه بايد باشم هستم، در حاليکه آنچه هستم نبايد باشم .

  11. #27
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    مثل مداد باش !



    پسرک از پدر بزرگش پرسید : پدر بزرگ درباره چه می نویسی ؟

    پدربزرگ پاسخ داد :درباره تو پسرم ، اما مهمتر از آنچه می نویسم ، مدادی است که با آن می نویسم . می خواهم وقتی بزرگ شدی ، تو هم مثل این مداد بشوی !

    پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید :- اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام !

    پدر بزرگ گفت : بستگی داره چطور به آن نگاه کنی ، در این مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بیاوری ، برای تمام عمرت با دنیا به آرامش می رسی :






    صفت اول : می توانی کارهای بزرگ کنی ، اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند . اسم این دست خداست ، او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد .

    صفت دوم : باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیزتر می شود ( و اثری که از خود به جا می گذارد ظریف تر و باریک تر ) پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی ، چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی .

    صفت سوم : مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه ، از پاک کن استفاده کنیم . بدان که تصحیح یک کار خطا ، کار بدی نیست ، در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری ، مهم است .

    صفت چهارم : چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است . پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است.

    و سر انجام پنجمین صفت مداد : همیشه اثری از خود به جا می گذارد . بدان هر کار در زندگی ات می کنی ، ردی از تو به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کار می کنی ، هشیار باشی و بدانی چه می کنی .

  12. تشکرها از این نوشته :


  13. #28
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    دوست داشتن

    آه چه حالتی دارد! نه به وصف میآید و نه به فهم! دوست داشتن چه قدرتی دارد، در خویشاوندی و صمیمیت راستین چه نیروی معجزه گر خدایی نهفته است. چه لذتی است اینجا در "خود را نادیده گرفتن " در "خود را لقمه لقمه کردن" و به دهان دوست دادن که بجود و بجود و بجود و طعم و عصارهاش را بمکد و تفالهاش را بر خاک بریزد و این خود بهترین زندگی کردن است! و اینها و اینگونه نعمتها را همه از او دارم! من کی با این حالات آشنا بودم؟ کودک را، پدرش، مادرش میزند و او به گریه میافتد و از درد فریاد میکشد، اما چه میکند؟ با چهره برافروخته و چشمانی سرخ و گونه­های خیس از اشک، خود را به دامن مادرش یا پدرش، همان که آزارش داده است میافکند.

    دکتر علی شریعتی

  14. #29
    مدیر کل انجمن ها morteza_rk آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2009
    نام
    مرتضی رحیمی کردمحله
    نوشته ها
    2,071
    تشکر
    2,376
    تشکر شده 2,899 بار در 1,263 پست

    پیش فرض

    .
    "GODISNOWHERE" This can be read as "GOD IS NO WHERE" Or as "GOD IS NOW HERE"
    every things in life depends on how you see to them , so always think positive.
    .
    اَللّهُمَ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجّل الفَرَجَهُم


    وبلاگ شخصی من

  15. تشکرها از این نوشته :


  16. #30
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    متن ادبی زیبا


    کودک







    کودک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم،اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم







    کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش رااز نگاهش میشد خواند،اما اکنون اگر







    فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد ودلخوش کرده ایم که سکوت کرده ایم.







    سکوت ((پر))بهتر از فریاد ((توخالی)) نیست؟







    فکر میکنیم کسی هست که سکوت ما را بشکند اما افسوس که انتظار بی فایده











    است.







    آنقدر از گذشته ات سر افکنده ای که نمی توانی به آینده بیندیشی و آنقدر صهبای







    نفس سر کشیدی که جایی برای خدا نگذاشتی.







    آنقدر در زندگی دویدی که آخر هم بدهکار شدی. چه شد که دلپاک آمدی و روی







    سیاه خواهی رفت،حال تویی و روزنه امید بخشش پروردگارت.اویی که سالهاست







    که فراموشش کرده ای اما باز هم تو را میخواند..............!

  17. تشکرها از این نوشته :


  18. #31
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    صدای پای آب



    یک پنجره برای دیدن

    یک پنجره برای شنیــــدن

    یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــی

    در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــد

    و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــگ

    یک پنجره که دست های کوچک تنهایــی را

    از بخشش شبانه ی عطر ستاره ها

    سرشار می کنــــــــــــــد

    و می شود از آنجـــــــــــا

    خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کـرد

    یک پنجره برای من کافیــســـت

  19. #32
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    مسافر
    اي مسافر ! اي جدا ناشدني ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببينمت .
    بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .
    آه ! که نميداني ... سفرت روح مرا به دو نيم مي کند ... و شگفتا که زيستن با نيمي از روح تن را مي فرسايد ...
    بگذار بدرقه کنم واپسين لبخندت را و آخرين نگاه فريبنده ات را .
    مسافر من ! آنگاه که مي روي کمي هم واپس نگر باش . با من سخني بگو . مگذار يکباره از پا در افتم ... فراق صاعقه وار را بر نمي تابم ...
    جدايي را لحظه لحظه به من بياموز... آرام تر بگذر ...
    وداع طوفان مي آفريند... اگر فرياد رعد را در طوفان وداع نمي شنوي ؟! باران هنگام طوفان را که مي بيني ! آري باران اشک بي طاقتم را که مي نگري ...
    من چه کنم ؟ تو پرواز مي کني و من پايم به زمين بسته است ...
    اي پرنده ! دست خدا به همراهت ...
    اما نمي داني ... نمي داني که بي تو به جاي خون اشک در رگهايم جاريست ...
    از خود تهي شده ام ... نمي دانم زمانی که باز گردي مرا خواهي ديد ؟؟؟

  20. #33
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    صدا کن مرا!

    صدای تو خوب است...

    صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی ست

    که در انتهای صمیمیت حزن

    می روید

    ...

  21. #34
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    ای فرزند،هزارحکمت آموختم که از آن چهارصد انتخاب کردم و از چهارصد ، هشت تای آن را برگزیدم که جامع جمیع کمالات و حکمت استالف) دو چیز را هیج وقت فراموش مکن:1- خدا را 2- مرگ راب) دو چیز را همیشه فراموش کن:3- به کسی خوبی کردی4- کسی به تو بدی کردو اما چهار چیزدیگر:1- در مجلسی که وارد شدی ، زبانت را نگهدار؛2- در سفره ای حاضر شدی ، شکمت رانگهدار؛3- در خانه وارد شدی ، چشمت رانگه دار؛

    4- در نماز که ایستادی، دلت رانگه دار؛
    لقمان حکیم

  22. #35
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    گر عمر دوباره داشتم...

    البته آب ريخته را نتوان به كوزه باز گرداند، اما قانونى هم تدوين نشده كه فكرش را منع كرده باشد.»

    اگر عمر دوباره داشتم مى كوشيدم اشتباهات بيشترى مرتكب شوم. همه چيز را آسان مى گرفتم. از آنچه در عمر اولم بودم ابله تر مى شدم. فقط شمارى اندك از رويدادهاى جهان را جدى مى گرفتم. اهميت كمترى به بهداشت مى دادم. به مسافرت بيشتر مى رفتم. از كوههاى بيشترى بالا مى رفتم و در رودخانه هاى بيشترى شنا مى كردم.
    بستنى بيشتر مى خوردم و اسفناج كمتر. مشكلات واقعى بيشترى مى داشتم و مشكلات واهى كمترى. آخر، ببينيد، من از آن آدمهايى بوده ام كه بسيار مُحتاطانه و خيلى عاقلانه زندگى كرده ام، ساعت به ساعت، روز به روز. اوه، البته منهم لحظاتِ سرخوشى داشته ام. اما اگر عمر دوباره داشتم از اين لحظاتِ خوشى بيشتر مى داشتم. من هرگز جايى بدون يك دَماسنج، يك شيشه داروى قرقره، يك پالتوى بارانى و يك چتر نجات نمى روم. اگر عمر دوباره داشتم، سبك تر سفر مى كردم.

    اگر عمر دوباره داشتم، وقتِ بهار زودتر پا برهنه راه مى رفتم و وقتِ خزان ديرتر به اين لذت خاتمه مى دادم. از مدرسه بيشتر جيم مى شدم. گلوله هاى كاغذى بيشترى به معلم هايم پرتاب مى كردم. سگ هاى بيشترى به خانه مى آوردم. ديرتر به رختخواب مى رفتم و مى خوابيدم. بيشتر عاشق مى شدم. به ماهيگيرى بيشتر مى رفتم. پايكوبى و دست افشانى بيشتر مى كردم. سوار چرخ و فلك بيشتر مى شدم. به سيرك بيشتر مى رفتم.

    در روزگارى كه تقريباً همگان وقت و عمرشان را وقفِ بررسى وخامت اوضاع مى كنند، من بر پا مى شدم و به ستايش سهل و آسان تر گرفتن اوضاع مى پرداختم. زيرا من با ويل دورانت موافقم كه مى گويد: «شادى از خرد عاقل تر است».

    اگر عمر دوباره داشتم، گْلِ مينا از چمنزارها بيشتر مى چيدم.

  23. #36
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    همه میپرسند
    چیست در زمزمه مبهم آب
    چیست در همهمه دلكش برگ
    چیست در بازی آن ابر سپید
    روی این آبی آرام بلند
    كه ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال
    چیست در خلوت خاموش كبوترها
    چیست در كوشش بی حاصل موج
    چیست در خنده جام
    كه تو چندین ساعت
    مات و مبهوت به آن می نگری
    نه به ابر
    نه به آب
    نه به برگ
    مه به این آبی آرام بلند
    نه به این خلوت خاموش كبوترها
    نه به این آتش سوزنده كه لغزیده به جام
    من به این جمله نمی اندیشم
    من مناجات درختان را هنگام سحر
    رقص عطر گل یخ را با باد
    نفس پاك شقایق را در سینه كوه
    صحبت چلچله ها را با صبح
    بغض پاینده هستی را در گندم زار
    گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
    همه را میشنوم
    می بینم
    من به این جمله نمی اندیشم
    به تو می اندیشم
    ای سراپا همه خوبی
    تك و تنها به تو می اندیشم
    همه وقت
    همه جا
    من به هر حال كه باشم به تو میاندیشم
    تو بدان این را تنها تو بدان
    تو بیا
    تو بمان با من تنها تو بمان
    جای مهتاب به تاریكی شبها تو بتاب
    من فدای تو به جای همه گلها تو بخند
    اینك این من كه به پای تو درافتاده ام باز
    ریسمانی كن از آن موی دراز
    تو بگیر
    تو ببند
    تو بخواه
    پاسخ چلچله ها را تو بگو
    قصه ابر هوا را تو بخوان
    تو بمان با من تنها تو بمان
    در دل ساغر هستی تو بجوش
    من همین یك نفس از جرعه جانم باقی است
    آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش

    شعر از : زنده یاد فریدون مشیری

  24. #37
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
    نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
    ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
    گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
    و او یکریز و پی در پی
    دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
    و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد
    بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را.

    دکتر شریعتی

  25. #38
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    پیرمرد و دختر


    فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
    پیرمرد از دختر پرسید :
    - غمگینی؟
    - نه .
    - مطمئنی ؟
    - نه .
    - چرا گریه می کنی ؟
    - دوستام منو دوست ندارن .
    - چرا ؟
    - جون قشنگ نیستم .
    - قبلا اینو به تو گفتن ؟
    - نه .
    - ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
    - راست می گی ؟
    - از ته قلبم آره
    دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
    چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!

  26. تشکرها از این نوشته :


  27. #39
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    خویشاوند خدا



    در هوای سرد زمستان پسر شش ساله ای جلوی ویترین مغازه ای ایستاده بود. او کفش به پا نداشت و لباس هایش پاره پاره بود.

    زن جوانی از آنجا می گذشت. همین که چشمش به پسرک افتاد، آرزو و اشتیاق را در چشم های او خواند. دست کودک را گرفت و داخل مغازه برد و برایش یک جفت کفش و یک دست لباس گرمکن خرید.

    آنها بیرون آمدند و زن جوان به پسرک گفت: «حالا به خانه برگرد.»

    پسرک سرش را بالا آورد، نگاهی به او کرد و پرسید: «خانم، شما خدا هستید؟»

    زن جوان لبخندی زد و گفت: «نه پسرم، من فقط یکی از بندگان او هستم.»

    پسرک گفت: «مطمئن بودم که با او نسبتی دارید.»

  28. تشکرها از این نوشته :


  29. #40
    مدیر انجمن javad naderi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نام
    جواد نادری زاده
    نوشته ها
    830
    تشکر
    225
    تشکر شده 1,334 بار در 602 پست

    پیش فرض

    خدایا با من حرف بزن...



    مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن

    یک سار شروع به خواندن کرد

    اما مرد نشنید

    فریاد برآورد: خدایا با من حرف بزن، آذرخش در آسمان غرید

    اما مرد گوش نکرد

    مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت: خدایا بگذار تو را ببینم

    ستاره ای درخشید

    اما مرد ندید

    مرد فریاد کشید: یک معجزه به من نشان بده، نوزادی متولد شد

    اما مرد توجهی نکرد

    پس مرد در نهایت یاس فریاد زد: خدایا مرا لمس کن و بگذار بدانم که اینجا حضور داری

    در همین زمان خداوند پایین آمد و مرد را لمس کرد

    اما مرد پروانه را با دستش پراند و به راهش ادامه داد.....

صفحه 2 از 16 نخستنخست 12345678910111213141516 آخرینآخرین

موضوعات مشابه

  1. کمک (فلزیاب با avr)
    توسط alonejax در انجمن AVR
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 21-07-2013, 15:56
  2. فلزیاب با برد 1 متر
    توسط sobhan537 در انجمن موتورها و درایوها
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 06-07-2013, 17:38
  3. جملات قصار و زیبا
    توسط morteza_rk در انجمن گفت و گوي آزاد
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 05-03-2012, 00:02
  4. قطعات قابل بازیافت از موبایل
    توسط shayanmelody در انجمن سایر موارد مرتبط با میکرو کنترلرها
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 14-12-2011, 23:13
  5. مقاومت زیر 1 اهم
    توسط masoodhashemy در انجمن مباحث متفرقه در زمینه میکروو الکترونیک
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 22-12-2009, 20:49

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •