NOTICE توجه: این یک موضوع قدیمی است که آخرین پست ارسالی آن مربوط به 5006 روز قبل است . لطفا فقط پاسخ ها ، سوالات و درخواست های 100 درصد مرتبط را به آن ارسال کنید و برای درخواست ها و سوالات جدید موضوع جدیدی را ایجاد کنید
نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: داستان چنگیزخان مغول و شاهین پرنده

  1. #1
    مدیر باز نشسته هنرفر آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2009
    نام
    اصفهان
    نوشته ها
    408
    تشکر
    372
    تشکر شده 311 بار در 154 پست

    New داستان چنگیزخان مغول و شاهین پرنده

    یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.

    آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.

    بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جاری بود. خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت.

    چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد.

    اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت. چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند.

    این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت.

    ولی دیگرجریان آب خشک شده بود. چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود. خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند:

    یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.

    و بر بال دیگرش نوشتند:

    هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است.
    جوان ایرانی زانو نمیزند حتی اگر حتی اگر سقف آسمان کوتاه تر از قدش باشد....

    iran-ehda.ir


  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    نام
    Advertising world
    نوشته ها
    Many
     

  3. #2
    مدیر انجمن farzadsw آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2009
    نام
    تهران
    نوشته ها
    485
    تشکر
    105
    تشکر شده 745 بار در 309 پست

    پیش فرض

    بابا این همه آدم شهیر و فرزانه ، این چنگیز خان مغول ، نماد بربریت و دشمن انسانیت ، رو چه به حکمت و اندرز !

موضوعات مشابه

  1. کار با لیزر
    توسط mj3747 در انجمن مباحث متفرقه در زمینه میکروو الکترونیک
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 06-10-2011, 18:50
  2. تاکومتر لیزری
    توسط arm-mohsen-avr در انجمن AVR
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 05-08-2011, 14:46
  3. معرفی بزرگترین شکستهای غولهای تکنولوژی جهان
    توسط M3R در انجمن گفت و گوي آزاد
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 14-08-2010, 17:12
  4. هفتمین دوره مسابقات موش های هوشمند به میزبانی دانشگاه سیستان و بلوچستان
    توسط gate_crasher در انجمن طراحی و ساخت و آزمایش مدارت الکترونیک
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-08-2010, 13:48
  5. ریشه یابی واژه های بهار ، تابستان ، پاییز و زمستان
    توسط arsalan681 در انجمن گفت و گوي آزاد
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 26-06-2010, 00:03

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •