سلام به همگی
آقا ما یه مدیر داریم توی سایتمون که مثل بقیه ی بچه های الکترونیک روحیه خشک نداره! خیلی هم با نمکه! گاهی وقتا از مغزش شعر تراوش می کنه که خوندن بعضی هاشون جالب و جذابه!
امروز این تاپیک رو زدم تا از این به بعد دوست خوبم آقای امیر هنرفر بتونه شعرهایی که از خودش در وکرده اینجا هم در وکنه!
البته دوستمون از هر دری شعر میگه و بنظر من فکاهی نویس ماهری هم هست. من با اجازه ی خودش این تاپیک رو ایجاد کردم.
پس اولین شعری که میذارم رو بخونید و نظر هم یادتون نره!
شکست عاقبت شیشه عمرم بدستت ای لیلی
نمی شود هنوز باورم نداشتی به من میلی
اگر میلت نبود برمن سنگ دل
چرا یک دم نمیکردی مرا ول
به هر ثانیه صد پیغام میداد
به هر پیغام صد ایهام میداد
به هر ساعت هزار تک زنگ میزد
ولی ای کاش یکبار زنگ میزد
به هر دیدار شنگ شنگ میکرد
به روی صورت من هنگ میکرد
ولی با این همه دیوانه بازی
دلم را عاقبت کرد راضی
شدم عاشق مثل یک قناری
بدون او نمیکردم قار قاری
ولی تا راز عشقم بر ملا شد
دل دیوانه اش عاقل نما شد
دگر حتی پیامی هم نمیداد
جواب یک سلامی هم نمیداد
نمیدانم در این دوره زمانه
چیست این بازی بچه گانه
ندانم عشق گویندش یا چیز دیگر
ندانم یار خوانند یا دوست دختر
ولی دانم مرا دیوانه کرده
اسیر اینترنت و رایانه کرده
در اخر بشنو از من یک نصیحت
مکش در طول عمر یکبار منت
برو خوش باشو زندگی کن
برو پاک باشو بندگی کن
اگر باشد کسی لایق عشقت
خدا باشد، نه نازی و پری و ابجی عصمت
.