NOTICE توجه: این یک موضوع قدیمی است که آخرین پست ارسالی آن مربوط به 4195 روز قبل است . لطفا فقط پاسخ ها ، سوالات و درخواست های 100 درصد مرتبط را به آن ارسال کنید و برای درخواست ها و سوالات جدید موضوع جدیدی را ایجاد کنید
نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: دانشگاه استنفورد

  1. #1
    کاربر فعال jonbakhsh آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    نام
    H.J
    نوشته ها
    371
    تشکر
    192
    تشکر شده 225 بار در 101 پست

    پیش فرض دانشگاه استنفورد

    یک داستان واقعی
    خانمي با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پايين آمدند و بدون هيچ قرار قبلي راهي دفتر رييس دانشگاه هاروارد شدند.
    منشي فوراً متوجه شد اين زوج روستايي هيچ کاري در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند. مرد به آرامي گفت: «مايل هستيم رييس را ببينيم.»
    منشي با بي حوصلگي گفت: «ايشان امروز گرفتارند.»
    خانم جواب داد: « ما منتظر خواهيم شد.»
    منشي ساعتها آنها را ناديده گرفت و به اين اميد بود که بالاخره دلسرد شوند و پي کارشان بروند. اما اين طور نشد. منشي که دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند سرانجام تصميم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیز بالاجبار پذیرفت. رييس با اوقات تلخي آهي کشيد و از دل رضایت نداشت که با آنها ملاقات کند. به علاوه از اينکه اشخاصی با لباس کتان و راه راه وکت وشلواري دست دوز و کهنه وارد دفترش شده، خوشش نمي آمد.
    خانم به او گفت: «ما پسري داشتيم که يک سال در هاروارد درس خواند. وي اينجا راضي بود. اما حدود يک سال پيش در حادثه اي کشته شد. شوهرم و من دوست داريم بنايي به يادبود او در دانشگاه بنا کنيم.»
    رييس با غيظ گفت :« خانم محترم ما نمي توانيم براي هرکسي که به هاروارد مي آيد و مي ميرد، بنايي برپا کنيم. اگر اين کار را بکنيم، اينجا مثل قبرستان مي شود.»
    خانم به سرعت توضيح داد: «آه... نه.... نمي خواهيم مجسمه بسازيم. فکر کرديم بهتر باشد ساختماني به هاروارد بدهيم.»
    رييس لباس کتان راه راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه آن دو را برانداز کرد و گفت: «يک ساختمان! مي دانيد هزينه ي يک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان هاي موجود در هاروارد هفت و نيم ميليون دلار است.»
    خانم يک لحظه سکوت کرد. رييس خشنود بود. شايد حالا مي توانست از شرشان خلاص شود. زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت: «آيا هزينه راه اندازي دانشگاه همين قدر است؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نيندازيم؟»
    شوهرش سر تکان داد. رييس سردرگم بود. آقا و خانمِ "ليلاند استنفورد" بلند شدند و راهي کاليفرنيا شدند، يعني جايي که دانشگاهي ساختند که تا ابد نام آنها را برخود دارد:
    دانشگاه استنفورد از بزرگترین دانشگاههای جهان، يادبود پسري که هاروارد به او اهميت نداد.

  2. کاربران : 6 تشکر کرده اند از شما jonbakhsh برای ارسال این پست سودمند:


  3. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    نام
    Advertising world
    نوشته ها
    Many
     

  4. #2
    همکار علمی
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    نوشته ها
    302
    تشکر
    945
    تشکر شده 289 بار در 151 پست

    پیش فرض

    عاشق استنفورد و ام ای تی و برکلیم!

  5. کاربران : 2 تشکر کرده اند از شما Pioneer برای ارسال این پست سودمند:


  6. #3
    مدیر کل انجمن ها morteza_rk آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2009
    نام
    مرتضی رحیمی کردمحله
    نوشته ها
    2,071
    تشکر
    2,376
    تشکر شده 2,899 بار در 1,263 پست

    پیش فرض

    عاشق استنفورد و ام ای تی و برکلیم!
    به به!
    .
    اَللّهُمَ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجّل الفَرَجَهُم


    وبلاگ شخصی من

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 24-03-2013, 18:38

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •