PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر سربازی



هنرفر
14-08-2010, 13:59
سر دروازه که رسیدم صدای بلبل و شیپور شنیدم

به خودگفتم که شیپور نظام است دگرشخصی گری برمن حرام است

به صف کردند تراشیدند سرم را لباس ارتشی کردند تنم را

الهی خیر نبینی سر گروهبان که امشب کردی تو مرا نگهبان

سر پستم رسیدم خوابم آمد محبت های مادر یادم آمد

تفنگم را گذاشتم بر لب سنگ محبت های مادر یادم امد

غم مادر مرا دیوانه کرده کبوتر در عجبشیر لانه کرده

نوشتم نامه ای با برگ چایی کلاغ پر میروم مادر کجایی

نوشتم نامهای با برگ زیتون فراموشم نکن ای یار شیطون

نوشتم نامه ای با برگ انگور جدا گشتم دو سال از خانه ام دور



از آن روزی که سربازی به پا شد ستم بر ما نشد بر دختران شد

بسوزد آن که سر بازی به پا کرد تمام دختران را چشم به راه کرد



به سربازی روم با کوله پوشتی به دستم داده اند یک نان خشکی

به سربازی روم بارم تفنگ است اضافه برتفنگ بیل و کلنگ است

به خط کردن تراشیدم سرم را لباس ارتشی کردن تنم را

لباس ارتشی رنگ زمین است سزای هر جوان آخر همین است

نگو دژخیم بگو گرگ بیابان نگو زندان بگو زندان ماران

درختان کرمان دانه کرده غم مادر مرا دیوانه کرده



ای بیرجند که خاکت شعله زار است غذای پادگانت زهر مار است

نگو بیرجند بگو زندان هارون کلاغ پر میبرند مانند میمون



نگو بیرجند بگو سرچشمه غم نگهبانی زیاد و مرخصی کم

نگو 04 بگو زندان هارون قدم آهسته اش دل میکند خون



خوشاروزی که من پنج ساله بودم درون کوچه ها آواره بودم

چرا مادرمرابیست ساله کردی میان پادگان آواره کردی

گروهبانان مرا بیچاره کردند لباس شخصی ام را پاره کردند

ازآن روزی که خوردم سیب زمینی شدم سرباز نیروی زمینی

کلاغ پر میروم کاسه به دندان برای خوردن یک لقمه نان

بسوزد آن که سربازی بنا کرد تمام دختران را چشم به راه کرد

از آن روزی که سربازی بنا شد ستم برما نشدبر دختران شد

نگو بیرجند بگو ویرانه غم که سربازش ندارد شکل آدم

در دروازه بیرجند که رسیدم صدای طبل و شیپور را شنیدم

به خودگفتم که این طبل نظام است از این پس زندگی برمن حرام است

به خط کردند تراشیدند سرم را لباس آشخوری کردند تنم را


بسوزد انکه سربازی به پا کرد تمام مادران را چشم به راه کرد

همه میگن که سربازی دوساله نمیدانند عمر یک جوانه

اگراهواز شودباغ بهشت نمی ارزد به یک دیوار خشتی

لباس ارتشی رنگ زمینه دل سرباز همیشه غصه داره

خودت گفتی برو دوسال دیگر نگرم بحر تو یاری دیگر

چرا مادر مرا بیست ساله کردی میان پادگان اواره کردی

دوسال سربازی شش ماه اضاف شد ستم بر ما نشد بر دخترا شد

سر پستم رسیدم خوابم آمد محبت های مادر یادم آمد

غم مادر مرا دیوانه کرده کبوتر در عجبشیر لانه کرده

نوشتم نامه ای با برگ چایی کلاغ پر میروم مادر کجایی

نوشتم نامهای با برگ زیتون فراموشم نکن ای یار شیطون

نوشتم نامه ای با برگ انگور جدا گشتم دو سال از خانه ام دور


نوشتم نامه ای با برگ خرما کی طاقت میاره تا بیست و یک ماه

نوشتم نامه ای با برگ چایی دارم کلاغ پر میروم مادر کجایی

نوشتم نامه ای با برگ گندم فراموشم نکن با حرف مردم

نوشتم نامه ای با برگ گیلاس که خدمت می کنم با کله تاس

منبع: esfahrood.blogfa.com

رهتازالکترونیک
14-08-2010, 14:34
از آن روزی که سربازی به پا شد ستم بر ما نشد بر دختران شد

بسوزد آن که سر بازی به پا کرد تمام دختران را چشم به راه کرد


شاه بیت غزلaa)

رهتازالکترونیک
14-08-2010, 14:52
اینم به افتخار بعضی ها...!

زارشد خوانان عالم هرکه را دیدم غمی دارد
دلا رو کن به سربازی که آن هم عالمی دارد