PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زنگ تفریح



1nafar
29-07-2010, 02:02
سلام
در این بخش مطالب طنز قرار میگیره ، این مطالب نباید برخلاف قوانین سایت باشه .

دیکشنری شیرازی به انگلیسی و فارسی
___________________

Oh my Godl =يا ابالفضل = یا حضرت ابوالفضل


Why? =بري چي چي؟ =برای چی ؟


bye=كاري باري؟ = کاری نداری


maybe=گاسم = حرف اضافه که ممکن است در معانی س=شاید ، بعدا ، تا ببینیم چی میشه و... به کار رود


leave me alone= آمو برو او ورو بیزو باد بیاد = حرف زیادی نزن


u made me confused= آمو کله پرک گرفتم = سرم گیج میره


wow= ووی آمووو = حرف اضافه - کنایه از خسته شدن


come here =بی اینجو = بیا اینجا


Take it easy= امو ولش كن،حوصله داري شمو هم ماشاللو = معنا یافت نشد


so cute =جونم مرگ نشي! = خداوند شما را به درک نائل نکند


that's true= همی‌ نه‌ = تایید 100 % (منم همین رو میگم )


I took my shoes and escaped=ارسیو زدم زیر چلم گوروختم = فرار کردم ( ارسیو = کفش / چل = زیر بقل / گوروختم = فرار کردم


Hard=قايم = محکم (ضربه ی محکم )


Tape=نيوار = نوار ( نوار کاست )


Slow down!=حالو چه خبره؟ = کنایه از کم کردن سرعت ( چه خبرته عمو )


You are disgusting=جيگري بشي = کنایه از ذوق بالا / بوجد امدن


Sunshine=آفتوو = افتاب


Great=باريكلوو = آفرین


Excuse=بونه = بهانه


Dear=گمپ گلم = عزیزم


when sb eats too much=امو بپوكي = بترکی ( برای درک کردن این واژه لاستیکی را در نظر بگیرید که بیشتر از حد مجاز باد میشود )


wait=صبرم بده،امونم بده = عجله نکن


good quality=خوبوو = خوب + او (چیزی که خوب هست )


washing yourself before praying=دست نماز =وضو


a square shape device that you can pray on it=جنماز = جانماز

wry donkeys head to marvdasht = سر خرو کج کردم سی مرودشت = کنایه از تغییر مسیر ناگهانی

?are you sure=ناموسا؟ = دروغ نمیگی ؟

slow =سلو سلو = کنایه به وسیله ای که کند حرکت میکند ( ex : همچی سلو سلو رفتی که بوام اومد تو خرم = اون قدر کند حرکت کردی که پدرم از داخل معده ام به حنجره ام وارد شد ) .
regulation = لگلاژ = تنظیم کردن
......... aa)
............ :o

kavir
29-07-2010, 18:44
مشهدی ها یزدی ها و لجه های شیرین دیگه هم یک استارتی بزنند :mrgreen:

armstk
29-07-2010, 23:36
ترجمه مشهدی به فارسی

هو یره مو موخام بوروم خنه >> من میخاهم بروم خانه
ننه نمی خی برو مو بستنی دگیری؟ >> مادر برای من بستنی نمیگیری؟
مو درسوم رو خندم موخام بوروم بخسبم >> من درسم را خواهنده ام میخاسهم برم بخابم
یره درست صحبت بکن , میزنوم دک و دماغتو پایین مویوروما >> آقای محترم درست صحبت کن وگرنه جلو بندیت رو پایین میارم

چیزه دیگه ای یادم نمیاد ! اگر هستش بگین

r.a.h
30-07-2010, 02:31
ترجمه مشهدی به فارسی

هو یره مو موخام بوروم خنه >> من میخاهم بروم خانه
ننه نمی خی برو مو بستنی دگیری؟ >> مادر برای من بستنی نمیگیری؟
مو درسوم رو خندم موخام بوروم بخسبم >> من درسم را خواهنده ام میخاسهم برم بخابم
یره درست صحبت بکن , میزنوم دک و دماغتو پایین مویوروما >> آقای محترم درست صحبت کن وگرنه جلو بندیت رو پایین میارم

چیزه دیگه ای یادم نمیاد ! اگر هستش بگین

من یک سال مهمان مشهدی ها بودم. متاسفانه بعد از چندین سال وقتی پیدا نمیکنم مشهد مشرف بشم.
دلمان لک زده برای یک کاسه شله !
راستی هنوز مترو افتتاح نشد؟

armstk
30-07-2010, 17:02
دلمان لک زده برای یک کاسه شله !
راستی هنوز مترو افتتاح نشد؟
سلام
شما بیاین مشهد , با هم دیگه بریم شله بخوریم !

مترو هم که ماشالله فقط ریلاش رو گذاشتم
واگن هایی که خریدن لاستیک هاش(!)کوچیکتر از ریل هستش و هنوز در حال خرید واگن هایی جدید و یکسان برای مترو هستن :))

farzadsw
31-07-2010, 00:50
این یک خبر واقعی است:
You can see links before reply

«حزب الاغ ها» مجوز قانونی گرفت:

طی چند سال اخیر، ده ها حزب، تشکل و جناح جدید در عراق تأسیس شده و از وزارت کشور عراق مجوز رسمی دریافت کرده و در حال فعالیت در عرصه سیاسی در سطوح مختلف این کشور هستند.

به گزارش آخرین نیوز اما در جدیدترین و بی سابقه ترین حادثه «جمعیت الاغ ها» که در سال 2005 میلادی در منطقه کردستان عراق تأسیس شد، اخیرا موفق شده مجوز رسمی برای تبدیل شدن به یک حزب را دریافت کند. این مجوز توسط مقامات مسئول محلی در منطقه کردستان عراق صادر شده است.

مخالفان «حزب الاغ ها» معتقدند تنها علت انتخاب این نام برای این حزب، کسب شهرت و جلب توجه است.

در همین حال دبیر کل «حزب الاغ ها» که فردی است به نام «عمر گلول» طی اظهاراتی گفت: این حزب دارای هواداران و طرفدارانی در میان شهروندان است و ما به هیچ وجه انتقاد و نظر مخالفان در مورد هدف از چنین نام گذاری را نمی پذیریم.

«عمر گلول» بدون اینکه نامی از حزب دموکراتیک آمریکا که علامتش الاغ است ببرد، در ادامه گفت: مگر این مخالفان نمی دانند که "الاغ" شعار یکی از بزرگترین احزاب ایالات متحده آمریکا است؟!

دبیر کل «حزب الاغ ها» در مورد هدف از تأسیس این حزب گفت: الاغ تنها حیوانی است که به سختی کار می کند و خسته می شود و تمام سختی ها را تحمل می کند و در همین حال از بیشتر حقوق خود محروم است. الاغ در طول تاریخ موفق شده که جان بسیاری از سیاستمداران را نجات دهد. این سیاستمداران در حوادث مختلف تاریخ که در معرض خطر قرار داشته اند، از الاغ برای فرار کردن استفاده می کردند.

گفتنی است «حزب الاغ ها» مانند دیگر احزاب سیاسی، دارای تشکل و ساختار حزبی است و دفتر سیاسی هم دارد. نام دفتر سیاسی این حزب "خان" است که در زبان «کردی» به اسطبل الاغ گویند. این حزب دیگر بخش های خود را "اسطبل" نامیده است.

ناگفته نماند اعضای این حزب نیز دارای درجات مختلفی از جمله الاغ، خر و غیره هستند. «حزب الاغ ها» از دولت محلی کردستان عراق درخواست کمک مالی کرده تا بتواند یک شبکه رادیویی به نام «صدای الاغ» راه اندازی کند.

farzadsw
31-07-2010, 00:51
مردی در مسابقه ی اطلاعات عمومی شرکت کرده است و سعی در بردن جایزه یک میلیون دلاری را دارد .

سوالات را بخوانید

۱ـ جنگ صد ساله چند سال طول کشید؟

الف) ۱۱۶ سال

ب ) ۹۹ سال

ج ) ۱۰۰ سال

د ) ۱۵۰ سال

او نمیتواند به این سوال جواب دهد

۲ـ کلاه های پاناما در چه کشوری تولید میشود؟

الف) برزیل

ب) شیلی

ج) پاناما

د)اکوادور

حالا او با خجالت از دانشجویان تماشاگر درخواست کمک میکند

۳ـ روس ها در چه ماهی انقلاب اکتبر را جشن میگیرند؟

الف) ژانویه

ب) سپتامبر

ج) اکتبر

د) نوامبر

این بار هم شرکت کننده درمانده تقاضای فرصت میکند

۴ـ اسم شاه جرج سوم چه بود؟

الف) ادر

ب) آلبرت

ج) جرج

د) مانوئل

خوب بقیه حضار باید به دادش برسند

۵ـ نام جزایر قناری در اقیانوس آرام از کدام حیوان گرفته شده؟

الف) قناری

ب) کانگارو

ج) توله سگ

د) موش

در اینجاست که شرکت کننده ی بخت برگشته از ادامه ی مسابقه انصراف میده



اگر خیلی خودتان را گرفته اید که همه ی جوابها را میدانید و به این بنده ی خدا هم کلی

خندیدید بهتره اول جوابها را بخوانید:



جوابها

۱ـ جنگ صد ساله در واقع ۱۱۶ سال طول کشید (۱۳۳۷ـ۱۴۵۳)

۲ـ کلاه پاناما در اکوادور تولید میشه

۳ـ انقلاب اکتبر در ماه نوامبر جشن گرفته میشه

۴ـ اسم شاه جرج .آلبرت بوده که بعد از به سلطنت رسیدن به جرج تغیر یافت

۵ـ توله سگ .اسم لاتین آن

insularia canaria یعنی جزایر توله سگ

farzadsw
31-07-2010, 01:20
سلطان عبدالحمید میرزا فرمانفرما (ناصرالدوله) هنگام تصدی ایالت کرمان چندین سفر به بلوچستان می رود و در یکی از این مسافرت ها چند تن از سرداران بلوچ از جمله سردار حسین خان را دستگیر و با غل و زنجیر روانه کرمان می کند. پسر خردسال سردار حسین خان نیز با پدر زندانی و در زیر یک غل بودند. چند روز بعد فرزند سردار حسین خان در زندان به دیفتری مبتلا می شود. سردار بلوچ هر چه التماس و زاری می کند که فرزند بیمار او را از زندان آزاد کنند تا شاید بهبود یابد ولی ترتیب اثر نمی دهند.

سردار حسین خان به افضل الملک، ندیم فرمانفرما نیز متوسل می شود. افضل الملک نزد فرمانفرما می رود و وساطت می کند،اما باز هم نتیجه ای نمی بخشد. سردار حسین خان حاضر می شود پانصد تومان از تجار کرمان قرض کرده و به فرمانفرما بدهد تا کودک بیمار او را آزاد کند و افضل الملک این پیشنهاد را به فرمانفرما منعکس می کند اما باز هم فرمانفرما نمی پذیرد.

افضل الملک به فرمانفرما می گوید: قربان آخر خدایی هست، پیغمبری هست، ستم است که پسری در کنار پدر در زندان بمیرد. اگر پدر گناهکار است، پسر که گناهی ندارد. فرمانفرما پاسخ می دهد: در مورد این مرد چیزی نگو که فرمانفرمای کرمان، نظم مملکت خود را به پانصد تومان رشوه سردار حسین خان نمی فروشد.

همان روز پسر خردسال سردار حسین خان در زندان در برابر چشمان اشکبار پدر جان می سپارد. دو سه روز پس از این ماجرا یکی از پسرهای فرمانفرما به دیفتری دچار می شود. هر چه پزشکان برای مداوای او تلاش می کنند اثری نمی بخشد. به دستور فرمانفرما پانصد گوسفند در آن روزها پی در پی قربانی می کنند و به فقرا می بخشند اما نتیجه ای نمی دهد و فرزند فرمانفرما جان می دهد.

فرمانفرما در ایام عزای پسر خود، در نهایت اندوه بسر می برد. درهمین ایام روزی افضل الملک وارد اتاق فرمانفرما می شود. فرمانفرما به حالی پریشان به گریه افتاده و با صدایی بلند می گوید: افضل الملک! باور کن که نه خدایی هست و نه پیغمبری! والا اگر من قابل ترحم نبودم و دعای من موثر نبوده، لااقل به دعای فقرا و نذر و اطعام پانصد گوسفند می بایست فرزند من نجات می یافت. افضل الملک در حالی که فرمانفرما را دلداری می دهد می گوید: قربان این فرمایش را نفرمایید، چرا که هم خدایی هست و هم پیغمبری، اما می دانید که فرمانفرمای جهان نیز نظم مملکت خود را به پانصد گوسفند رشوه ی فرمانفرما ناصرالدوله نمی فروشد.

M3R
31-07-2010, 02:02
همانطور که در قران گفته شده فرعون بازگشت !

*هنگامی که فرانسوا میتران در سال 1981م زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت،ازمصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون برای برخی آزمایشها و تحقیقات از مصر به فرانسه منتقل شود .

**
*هنگامی که هواپیمای حامل بزرگترین طاغوت تاریخ در فرانسه به زمیننشست،بسیاری از مسئولین کشور فرانسه و از جمله رئیس دولت و وزرایش در فرودگاه حاضر شده و از جسد طاغوت استقبال کردند



پس از اتمام مراسم،جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستانشناس به همراه بهترین جراحان و کالبد
شکافان فرانسه،آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند . *

*رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه بنام پروفسور موریس بوکای بود که برخلاف سایرین که قصد ترمیم جسد داشتند،*




*او در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود .تحقیقات پرفوسور بوکای همچنانادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب نتایج نهایی ظاهر شد بقایای نمکی که پس از ساعتها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده ومرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد،آن را مومیایی کرده اند . اما مسئله ی غریب و
آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالمتر از سایر اجساد باقی مانده است در حالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.

پروفسور موریس بوکای در حال آماده کردن گزارش نهایی در مورد کشف جدید (مرگ فرعون بوسیله غرق شدن در دریا و مومیایی جسد او بلافاصله پس از بیرون کشیدن از دریا ) بود که یکی از حضار در گوشی به یادآور شد که برای انتشار نتیجه تحقیق
عجله نکند،*

* چرا که نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مور غرق شدن فرعون است.

ولی موریس بوکای بشدت این خبر را رد کرده و آن را بعید دانست. او بر این عقیده بود که رسیدن به چنین نتیجه ی بزرگی ممکن نیست مگر با پیشرفت علم و با استفاده از امکانات دقیق و پیشرفته کامپیوتری.
در جواب او یکی از حضار بیان کرد که قرآنی که مسلمانان به آن ایمان دارند قصه غرق شدن فرعون و سالم ماندن جثه‌ی او بعد از مرگ را خبر داده است. *




*حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد و از خود سوال می‌کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال 1898م و تقریبا درحدود دویست سال
قبل کشف شده است، در حالی که قرآن مسلمانان قبل از 1400 سال پیدا شده است؟
چگونه با عقل جور در می آید در حالی که نه عرب و نه هیچ انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسئله
نمیگذرد؟ *
**

*
موریس بوکای تمام شب به جسد مومیایی شده زل زده بود و در مورد سخن دوستش فکرمیکرد که چگونه قرآن مسلمانان درمورد نجات جسد بعد از غرق سخن می‌گوید در حالی که کتاب مقدس آنها از غرق شدن فرعون در هنگام دنبال کردن موسی سخن میگوید اماازنجات جسد هیچ سخنی بمیان نمیآورد.. و با خود میگفت آیا امکان دارد این مومیایی همان فرعونی باشد که موسی را دنبال میکرد؟ *

*و آیا ممکن است که محمد هزار سال قبل از این قضیه خبر داشته است؟

او در همان شب تورات و انجیل را بررسی کرد اما هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند.

پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر باز گرداندند ولی موریس بوکای خاطرش آرام نگرفت تا اینکه تصمیم به سفر کشورهای اسلامی گرفت تا از صحت خبر در مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن اطمینان حاصل کند. یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و این آیه را برای او تلاوت
نمود:

{فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ
کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ} [یونس:92]

**امروز فقط بدن تو را نجات میدهیم تا برای افراد پس از خودت درسی باشد. هر چند خیلی از مردم از آیات ما غافلند...**
*

*این آیه او را بسیار تحت تآثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای بلند فریاد زد:
من به اسلام داخل شدم و به این قرآن ایمان آوردم.

موریس بوکای بار تغییرات بسیاری در فکر و اندیشه و آیین به فرانسه بازگشت ودهها سال در مورد تطابق حقائق علمی کشف شده ذر عصر جدید با آیه های قرآن تحقیق کرد و حتی یک مورد از آیات قرآن را نیافت که با حقایق ثابت علمی تناقض داشتهباشد.*

*وبر ایمان او به کلام الله جل جلاله افزوده شد (لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید).

حاصل تلاش سالها تحقیق این دانشمند فرانسوی کتابی بود بنام( قرآن و تورات و انجیل و علم بررسی کتب مقدس در پرتو علوم جدید).

M3R
31-07-2010, 02:19
شنیدن نام مومیایی ما را به یاد مصر باستان و فراعنه می‌اندازد. اما شاید تماشای عکس‌هایی از نمایشگاه بزرگ مومیایی‌های جهان در لس‌آنجلس بتواند دیدگاه تازه‌ای نسبت به اجساد مومیایی‌ شده و تمدن‌های دیگر به ما بدهد.
در این نمایشگاه که به گردآوری و بررسی علمی تعدادی از شناخته‌شده‌ترین مومیایی‌های جهان پرداخته است، می‌توان از جسد 6500ساله کودک دتمولد تا خانواده‌ای مجار متعلق به قرن هجدهم میلادی و حتی حیوانات مومیایی‌شده را مشاهده کرد.

کودک دتمولد

You can see links before reply

این مومیایی کوچک که مانند اغلب نمونه‌ها از آلمان به این نمایشگاه آورده ‌شده و به نام کودک دتمولد شناخته می‌شود، به کودکی 8 تا 10 ماهه تعلق دارد که حدود سال 4480 پیش از میلاد/6500سال پیش و سه‌هزار سال پیش از تولد توت‌آنخ‌آمون، در پرو از دنیا رفته است. پرتونگاری جدید با استفاده از پرتوهای ایکس نشان می‌دهد این کودک هنگام تولد دچار ناهنجاری قلبی مادرزادی بوده است. ویلفرد روسندال، مدیر موزه ریس ‌انگلهورن در شهر مانهایم که محل نگهداری بسیاری از این مومیایی‌ها است، می‌گوید: «احتمالا ناهنجاری قلبی این کودک باعث ورود بخشی از جریان خون به شش‌ها، جمع‌شدن مایع در آنها و آسیب‌های ریوی منجر به مرگ کودک شده است. این کودک دچار ذات‌الریه نیز بوده و از ناهنجاری‌هایی در ناحیه جمجمه رنج می‌برده است». علاوه بر این سی‌.تی‌اسکن انجام‌شده روی مومیایی، قطعه کوچک مستطیلی‌ شکلی را نشان می‌دهد که از گردن کودک آویخته شده است. این جسم احتمالا طلسمی از جنس استخوان است که کودک پس از مرگ همراه با آن دفن شده است.

You can see links before reply

این مومیایی و تابوت آن به یکی از کاهنان مصری که حدود 650‌سال پیش از میلاد/2700سال پیش از دنیا رفته است، تعلق دارد. مومیایی او در یکی از مقبره‌های دسته‌جمعی شهر اخمیم واقع در کرانه‌های شرقی رود نیل کشف شده است. تابوت این مومیایی از چوب نوعی درخت انجیر ساخته‌شده و با پوششی از گچ تزئین شده است. مطابق کتیبه‌های نوشته‌شده روی این تابوت، مقبره به معبد الهه حاصل‌خیزی اخمیم تقدیم شده است. این الهه با تاجی از پر نشان داده شده است. Nes-pa-kai-schuti به معنای کسی است که به خدایی صاحب پرهای باشکوه تعلق دارد. تصاویر نقاشی‌شده روی دیوارهای این مقبره کاملا با تصاویر شناخته‌شده در مقبره‌های دیگر متفاوت است. الیزابت ریفستال کارشناس هنر مصری باستان در نوشته‌هایش این مقبره را «تصویر مصری یک پیرمرد» نامیده است. او در این نوشته‌ها که متعلق به سال 1951 هستند، می‌نویسد: «تصویر دستان زنی سوگوار با انگشت‌های جدا از هم نمونه‌ای منحصر‌به‌فرد است. مگر در حالت اشاره به چیزی در تمامی تصاویر پیشین انگشت‌ها کنار هم قرار داده شده‌اند». تاکنون تنها سه نمونه از چنین دست‌هایی در نقش‌های برجسته مصر باستان کشف شده‌اند.

زنی با خالکوبی 3500ساله
You can see links before reply

این زن جوان با موهای بلند تیره حدود 3410 سال پیش جایی در شمال شیلی مومیایی شده است. هوای گرم صحرا باعث‌شده به سرعت آب بدنش تمام شود. مومیایی این زن به حالت نشسته قرار داده شده تا به کمک جاذبه زمین روند خشک‌شدن آب بدن را تسریع کند. روسندال می‌گوید: «این روش نگهداری مومیایی‌ها در اغلب تمدن‌های پیش از دوره کلمب دیده می‌شود». خالکوبی به صورت نقطه‌هایی زیر سمت چپ دهان زن وجود دارد. اطلاعات چندانی از تمدن چیو‌چیو که به زمان حیات این زن برمی‌گردد در دسترس نیست و تنها می‌شود علت خالکوبی‌ها را حدس زد. روسندال می‌گوید: «دلیل این خالکوبی می‌تواند دور کردن ارواح‌ پلید از فرد باشد یا برای محافظت از او در برابر بیماری‌ها انجام شده باشد». مومیایی اجساد توسط بومیان آمریکایی فرهنگ Chinchorro و حدود 8000 سال پیش در این ناحیه آغاز شده است.

میمون جیغ‌ زن
You can see links before reply

مومیایی این میمون که لباس به تن دارد و گردنش با یقه‌ای چین‌دار از پرهای شترمرغ آمریکای جنوبی پوشیده شده است در کنار مومیایی یک انسان با سن نامشخص در صحرای آتاکاما در آرژانتین کشف شده است. در تمدن‌های پیش از کشف قاره آمریکا خصوصا در امتداد سواحل غربی پرو و شیلی، حیواناتی مانند خوکچه هندی یا لاما به عنوان پیشکش همراه مردگان دفن می‌شده‌اند، اما کشف یک میمون مومیایی شده اتفاق نادری است. روسندال می‌گوید: «احتمالا میمون به واسطه آب‌و‌هوای خشک آتاکاما و به شکلی کاملا‌ طبیعی مومیایی شده است. این صحرا دومین نقطه خشک روی زمین است. علاوه بر این تاکنون مدرکی دال بر اینکه حیوانات توسط تمدن‌های قدیمی آمریکای لاتین مومیایی می‌شده‌اند، به دست نیامده است. میمون‌ها در این دوره بخش قابل‌توجهی از تمدن آمریکا را به خود اختصاص داده‌اند. ابزارهای گوناگونی با الهام از آناتومی آنها ساخته‌شده و در مقبره‌های قدیمی قرار داده‌شده است. احتمالا میمون‌ها در این دوران مانند حیوانات خانگی نگهداری می‌شده‌اند».

دندان‌هایی از پرو
You can see links before reply

alnz
03-08-2010, 11:18
بيخود نيس ميگن اينقدر الكي دختا رو قطع نكنيد ii998)

rfbook
03-08-2010, 16:06
۴۰ کار مفید که در کمتر از ۱۰ دقیقه می‌توانید انجام دهید

بر اساس تحقیقاتی که در دانشگاه میشیگان صورت گرفته یک زندگی سالم به چهار امر مهم بستگی دارد:

۱- عدم استعمال دخانیات. ________ ۲- پایین نگه داشتن وزن.

۳- تغذیه‌ی مناسب. _____________ ۴- ورزش.

جالب است بدانید از بین ۱۵۳۰۰۰ نفر مورد بررسی قرار گرفته شده فقط ۳٪ همه‌ی چهار مورد بالا را رعایت می‌کردند.

اکثر مردم وقتی وارد زندگی بزرگسالی می‌شوند به دلیل مشغله های مختلف دچار عادت های بد و ناسالم می‌شوند. همه‌ی ما بار ها و بارها مقالاتی مثل همین را خوانده‌ایم و تصمیم گرفته‌ایم آنها را عملی کنیم ولی نکرده‌ایم.
ولی اگر هرگز شروع نکنیم مطمئن باشید ضرر بزرگی خواهیم کرد و بعد ها افسوس خواهیم خورد. چون زمان و سلامتی و جوانی دیگر هرگز باز نخواهند گشت.
آیا عاقلانه تر نیست با کمی غلبه بر احساس تنبلی چندین سال زندگی شادتر و سالم‌تری برای خود بسازیم؟

در زیر ۴۰ کار مفید برای سلامتی آورده شده که انجام دادن آنها حداکثر ده دقیقه طول خواهند کشید ، فکر می‌کنم برای شروع یک زندگی سالم خوب باشد:سیب - رژیم - لاغری - متر

۱- مسواک بزنید.

۲- ۱۵ تا بشین پاشو بروید.

۳- صاف بنشینید.

۴- یک سیب بخورید.

۵- سرخط های مربوط به سلامتی روزنامه ها را بخوانید.

۶- بایستید و کمی به بدنتان کش و قوس بدهید.

۷- ۱۰ بار وزن را از طرفین روی یکی از پاهایتان بیاندازید.

۸- یک لیوان آب بنوشید.

۹- لبخند بزنید.lunge - ورزش - سلامتی - تندرستی - نرمش

۱۰- یک نقل قول خوب و روحیه بخش توییت کنید.

۱۱- یک نفس عمیق بکشید.

۱۲- ده دقیقه زودتر از خواب بیدار شوید.

۱۳- کمربندتان را ببندید.

۱۴- دست هایتان را بشویید.

۱۵- به مادرتان تلفن کنید.

۱۶- یک دستور غذای خوب و سالم را به دوستانتان بدهید.

۱۷- خودکاری که نمی‌نویسد را دور بیاندازید.

۱۸- هنگام آگهی های بازرگانی تلویزیون ۱۰ تا شنا بروید.

۱۹- کمی فلفل به سالادتان اضافه کنید.

۲۰- کنترل تلویزیون را کمی دور بگذارید تا برای عوض کردن کانال بلند شوید.

۲۱- پنجره‌ای را باز کنید.A glass of water with ice - یک لیوان آب خنک + یخ

۲۲- نظری در یک وبلاگ بنویسید.

۲۳- فرزندانتان را بغل کنید.

۲۴- کمی کرم مرطوب کننده و ویتامینه به دستانتان بزنید.

۲۵- از کسی که لیاقتش را دارد تشکر کنید.

۲۶- لباس هایتان را برای فردا آماده کنید.

۲۷- یک بار به جای چای قهوه بنوشید.

۲۸- کلید هایتان را یک جای مشخص قرار دهید.

۲۹- نامه یا ایمیلی دوستانه برای یکی از دوستانتان بفرستید.

۳۰- به یک موسیقی آرامش بخش گوش دهید و ذهنتان را آزاد کنید.

۳۱- ۱۰ دقیقه استراحت کنید.

۳۲- میز کار و صفحه‌ی نمایشگرتان را تمیز کنید.ترک اعتیاد - سیگار خاموش - ترک سیگار - no smoking

۳۳- پنج دقیقه Free Rice بازی کنید.

۳۳- کمی آجیل بخورید.

۳۴- یکی از دوستان خوبتان را برای یک شام سالم دعوت کنید.

۳۵- یک خوردنی برای فقیری تهیه کنید و به او بدهید.

۳۶- چشمانتان را ببندید و فکر کنید چه چیزهای خوبی در زندگی دارید.

۳۷- این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید.

۳۸- دست و صورتتان را بشویید و ۳ دقیقه از پنجره به دوردست نگاه کنید. (برای چشم مفید است.)

۳۹- برای پرنده ها دانه بریزید.

۴۰- یکی از کار های بالا را همین حالا انجام دهید!

کار های بالا هر کدام به نحوی مفید هستند و باعث سلامتی جسمی ، اجتماعی ، روانی و… می‌شوند. انجام دادن هر کدام از آنها حداکثر ۱۰ دقیقه طول خواهد کشید. پس تنبلی را کنار بگذارید و همین الان چند تا را انتخاب کرده و انجام دهید مثلآ ابتدا لبخند بزنید سپس یک لیوان آب بنوشید سپس یک سیب را در حالی که از پنجره به بیرون نگاه می‌کنید بخورید.

1nafar
03-08-2010, 23:29
برنامه نویس چیست؟

You can see links before reply

برنامه نویس موجودیست زنده که اغلب بصورت نشسته با کمی خمیدگی روبروی خود را نگاه می کند./این موجود توانایی بسیار زیادی در گیر دادن به یک موضوع و پلک نزدن را داراست./بیشتر طول عمر خود را بدون تحرک سپری می کند و فقط انگشتانش دارای فعالیت بسیار زیاد هستند./غالبا بصورت انفرادی یافت می شود و در پاسخ به مخاطب همواره می گوید: چی؟ !!!/او شب زیست است./ این موجود بسیار خطرناک است و در امر تولید سلاح های کشتار جمعی ( میکروبی) و کشتن انسان ها و پخش مواد مخدر ( کریستال ) فعالیت دارد . /

گزارش :

گزارش خبرنگار ما حاکی از این است که این فرد؛ ببخشید برنامه نویس ، در حال حاضر به تخت بسته شده و هر نیم ساعت یکبار کلماتی انگلیسی همچون microb , kill (کشتن ، میکروب ) را تکرار میکند که گویا وی قصد ساختن نوعی بمب میکروبی برای کشتن انسانها را داشته است .
همچنین وی از وجود نوعی ماده ی مخدر به نام کریستال ، در اطراف میز کار خوب خبر میدهد .
همچنین به نقل از شاهدان عینی ، وی موارد تولیدی را از طریق وب سایت های مجهول ، در اختیار سایرین قرار میدهد .
حال می بایست دانست که مواد تولید شده توسط وی ( میکروب ، کریستال ) جهت مصارف شخصی بوده یا وی با اسراییل یا امریکا رابطه دارد .

M3R
14-08-2010, 17:28
میدونین از كی باب شد كه" اول خانم ها" یا "خانم مقدم هستند" این موضوع از عصر غار نشینی انسان باب شد ! چطوری؟ اینطوری كه انسان غار نشین هر وقت می خواست برود تو غار اول خانم ها را می فرستاد كه اگر حیوان درنده ای آنجا بود اول آنها را بخورد ویا وقتی میخواست از غار خارج شود اول خانم ها را می فرستاد كه اگر باز حیوان درنده كمین كرده باشد اول خانم ها را بخوردخلاصه این موضوع از آن موقع تا به حال باب شد !

M3R
14-08-2010, 17:32
روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:

گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم

میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه !!

M3R
14-08-2010, 17:42
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
منبع : akslar

M3R
14-08-2010, 17:47
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply

ببخشید که یه دفعه این همه پست دادم.
یه سایت توپی پیدا کردم خیلی مطالب با حالی داشت.گفتم برای دوستان هم بزارم شاید خوششون بیاد :lol:

tukanmishsevda
15-08-2010, 05:27
واقعا جای تاسف داره که توی یک چنین سایتی خیلی از فرمها بدون جواب مونده باشن بعدش یک چنین فرمهایی به وجود بیاد با اینقدر هوادار

M3R
16-08-2010, 02:38
بيل گيتس در پيش‌بيني‌هايش براي آموزش اظهار كرد در ظرف پنج سال آينده دانشگاه‌ها كم اهميت‌تر شده و اينترنت نيروي برتر در آموزش خواهد شد.

به گزارش سرويس فن‌آوري اطلاعات خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، بنيانگذار مايكروسافت كه در كنفرانس Techonomy 2010 سخنراني مي‌كرد از تغييرات در سيستم آموزشي گفت كه به اعتقاد وي روي خواهد داد و خاطرنشان كرد كه هم‌چنان جايي براي آموزش ابتدايي و متوسطه در مدارس وجود خواهد داشت اما كالج‌ها و دانشگاه‌ها در پنج سال آينده كم اهميت‌تر خواهند شد.

به گفته گيتس، يادگيرندگان داراي انگيزه شخصي در وب خواهند بود و يادگيري مبتني بر مكان كم‌تري خواهد بود.

دليل اين تغيير در آموزش پول است. گيتس كه بيش‌تر ثروت خود را صرف امور خيريه مي‌كند، اميدوار است هزينه‌هاي آموزش عالي را پايين‌تر آورده و آن را منصفانه‌تر و كم‌تر نخبه‌گرا كند و اينترنت را بهترين عامل براي اين منظور مي‌داند.

M3R
16-08-2010, 02:45
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply

M3R
16-08-2010, 14:47
You can see links before reply
You can see links before reply

هنرفر
16-08-2010, 15:02
مرد: آره، ديگه نميتونم بيش از اين منتظر بمونم.
زن: ميخواهى من از پيشت برم؟
مرد: نه! فكرش را هم نكن.
زن: منو دوست داري؟
مرد: البته!
زن: آيا تا حالا به من خيانت كردي؟
مرد: نه! چرا چنين سوالى ميكني؟
زن: منو مسافرت ميبري؟
مرد: مرتب!
زن: آيا منو ميزني؟
مرد: به هيچ‎ ‎وجه! من از اين آدما نيستم!
زن: ميتونم بهت اعتماد كنم؟

بعد از ازدواج
همين متن را اين دفعه از پائين به بالا

هنرفر
16-08-2010, 15:04
شرکت سوني سريعترين دوربين دنيا را ساخت ... به گزارش خبر گزاري فاکس نيوز

اين دوربين مي تواند از خانومها در لحظه اي كه دهانشان بسته است عكس بگيرد!!

هنرفر
16-08-2010, 15:14
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply

هنرفر
16-08-2010, 15:16
آب رادیاتور ماشین بخور محتاج نامردان نباش!

آدم دیوانه را بنگی بس است خانه پرشیشه را سنگی بس است!

اتوبوس من غصه نخور،منم یه روز بزرگ میشم!(ژیان)

اگر از عشقت نکنم گریه و زاری / به جهنم که مرا دوست نداری!

اگه الله کند یاری / چه اف باشد چه سوسماری!

اگر خواهی بمیری بی بهانه / بخور ماست وخیار وهندوانه!

التماس۲A!

ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم / تو عشق گل داری،من عشق گل اندامی!

ای روزگار / با ما شدی ناسازگار!

بپر بالا که گیر نمیاد!

باغبان در را مبند من مرد گلچین نیستم / من خودم گل دارم و محتاج یک گل نیستم!

بحث۳۰یا۳۰ ممنوع!

بخور و بخواب کارمه / الله نگهدارمه!

به مادرت رحم کن کوچولو!

تا جام اجل نکردم نوش / هرگز نکنم تو را فراموش!

تا سگ نشوی کوچه و بازار نگردی / تا کوچه و بازار نگردی نشوی گرگ بیابان!

تاکسی نارنجی / از من نرنجی!

تجربه نام مستعاری است که بر خطاهای خود میگذاریم!

جون من داداش یه خورده یواش!

شما را به خواندن ادامه این مطالب دعوت میکنم !

جهان باشد دبستان و همه مردم دبستانی / چرا باید شود طفلی ز روز امتحان غافل؟!!

داداش مرگ من یواش / امان از دست گلگیر ساز و نقاش!

دختر ار بهر عفت میکند چادر به سر / نامه را از زیر چادر میدهد دست پسر!

درخت مکر زن صد ریشه دارد / فلک از دست زن اندیشه دارد!

در طواف شمع میگفت این سخن پروانه ای / سر پیچ سبقت نگیر جانا مگر دیوانه ای!

دلبرا دل به تو دادم که به من دل بدهی / دل ندادم که به من ساندوچ و دلمه دهی!

دلبری دارم چو مار عینکی / خوشگل وزیبا ولی کم پولکی!

دنبالم نیا آواره میشی!

.دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ / ای هیچ تر از هیچ تو بر هیچ مپیچ!

دودوتا هفتا کی به کیه!

حالا که خر تو خره ماهم پیرایدم(ژیان)

رخش بی قرار!

رقیف بی کلک مادر!

رنج گل بلبل کشید و برگ گل را باد برد / رنج دختر مادر کشید و لذتش داماد برد!

رود میرود اما ریگذارش میماند!

زندگی بدون عشق مثل ساندوچ بدون نوشابه هست!

زندگی بدون عشق مانند شلوار بدون کش هست!

«zoor nazan farsi neveshtam»

ژیان عشقت مرا بیچاره بنمود / ز شهر و خانه ام آواره بنمود!

سر پایینی نوکرتم / سر بالایی شرمندتم(ژیان)

شب و روز رانندگی در جاده ها کار من است / از خطر باکی ندارم جون خدا یار من است!

شکر بترازوی وزارت برکش / شو همره بلبل بلب هر مهوش!

(اینو برعکس هم که بخونی همین میشه)

عشق میکروبی است که از راه چشم وارد میشود و قلب را عاشق میکند!

قربان وجودی که وجودم ز وجودش بوجود آمده است!

کوه از بالا نشینی رتبه ای پیدا نکرد / جاده از افتادگی از کوه بالا میرود!

گاز دادن نشد مردی / عشق آن است که بر گردی!

گدایان بهر روزی طفل خود را کور میخواهند / طبیبان جملگی خلق را رنجور میخواهند!

تمام مرده شویان راضیند بر مردن مردم بنازم مطربان را که خلق را مسرور میخواهند!

گلگیرم ولی گل نمیگیرم!

نوکرتم ننه!

یه بار پریدی موتوری دو بارپریدی موتوری آخر می افتی موتوری!

رهتازالکترونیک
17-08-2010, 14:18
زندگی خوابگاهی...!

ساعت ۲ نصف شب(یک اتاق) You can see links before reply

ساعت ۳ نصف شب(کل خوابگاه منهای سرپرست ) You can see links before reply

ساعت ۴ صبح هنگام خواب You can see links before reply

وضعیت تحصیل در خوابگاه You can see links before reply

اولین روزهای خوابگاه You can see links before reply

گفت و گوی صمیمانه برسرآماده کردن صبحانه بعد از گذست چند روزYou can see links before reply

پایان گفت و گو You can see links before reply

امکانات غذایی در خوابگاه You can see links before reply

طریقه ظرف شستن در خوابگاه You can see links before reply

اواخر ترم وضعیت ۷۰درصد دانشجویانYou can see links before reply

واینم که خود بنده هستم!! You can see links before reply

ولی گذشته از این حرفا زندگی خوابگاهی یه چیزدیگه است!

هنرفر
17-08-2010, 22:56
once all the scientists die and go to heaven
They decide to play Hide-n-seek. .

روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند
آنها تصمیم گرفتند تا قایم موشک بازی کنند

Unfortunately Einstein is the one who has the den…
He Is supposed to count up to ۱۰۰ …
and then start searching.

متاسفانه انشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت.
او باید تا ۱۰۰ میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد.

Everyone starts hiding except Newton …

همه پنهان شدند الا نیوتون …

Newton just draws a square of ۱ meter
and stands in it Right in front of
Einstein

نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد.

He opens his eyes and finds Newton standing in front.

Einstein s
counting…۹۷, ۹۸, ۹۹.۱۰۰

انشتین شمرد ۹۷,۹۸,۹۹,۱۰۰

He opens his eyes and finds Newton standing in front.
Einstein says Newton s out… Newton s out.

او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش
ایستاده.
انشتین فریاد زد نیوتون بیرون( سوک سوک) نیوتون بیرون( سوک سوک)

Newton denies and says I am not out.

نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم.
He claims that he is not Newton ..

او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم.

All the scientists come out to see how
he proves that he is not Newton …

تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن
تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست…

Newton says I am standing in a square of area ۱m squared.
That makes me Newton per meter squared…

نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام…
که منو نیتون بر متر مربع میکنه

Since one Newton per Meter squared is one Pascal,
I'm Pascal, Therefore Pascal is out……… …

از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر یک پاسکال می باشد
بنابراین من پاسکالم پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال سوک سوک)

M3R
18-08-2010, 17:40
در زمان آغا محمد خان قاجار، شخصى از حاکم شهر خود که با صدر اعظم نسبت داشت، نزد صدر اعظم شکايت برد.

صدر اعظم دانست حق با شاکى است گفت: اشکالى ندارد، مى توانى به اصفهان بروى.
مرد گفت: اصفهان در اختيار پسر برادر شماست.

گفت : پس به شيراز برو.
او گفت : شيراز هم در اختيار خواهر زاده شماست.

گفت : پس به تبريز برو.
گفت : آنجا هم در دست نوه شماست.

صدر اعظم بلند شد و با عصبانيت فرياد زد: چه مى دانم برو به جهنم.
مرد با خونسردى گفت: متاسفانه آنجا هم مرحوم پدر شما حضور دارد!

M3R
18-08-2010, 17:45
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply

M3R
18-08-2010, 17:56
You can see links before reply

M3R
20-08-2010, 12:57
You can see links before reply

M3R
20-09-2010, 17:04
اگر کریستوفر کلمب ازدواج کرده بود٬ ممکن بود هیچ گاه قاره امریکا را کشف نکند٬چون به جای برنامه ریزی و تمرکز در مورد یک چنین سفر ماجراجویانه ای٬ باید وقتش را به جواب دادن به همسرش٬ در مورد سوالات زیر می گذراند:
.
.
.
.
- کجا داری می ری؟
- با کی داری می ری؟
- واسه چی می ری؟
- چه طوری می ری؟
- کشف؟
- برای کشف چی می ری؟
- چرا فقط تو می ری؟
.
.
- تا تو برگردی من چی کار کنم؟!
- می تونم منم باهات بیام؟
- راستشو بگو توی کشتی زن هم دارین؟
- بده لیستو ببینم!
- حالا کِی برمی گردی؟
- واسم چی میاری؟
.
.
- تو عمداً این برنامه رو بدون من ریختی٬ این طور نیست؟
- جواب منو بده!
- منظورت از این نقشه چیه؟
- نکنه می خوای با کسی در بری؟
- چه طور ازت خبر داشته باشم؟
- چه می دونم تا اونجا چه غلطی می کنی؟
- راستی گفتی توی کشتی زن هم دارین؟!
.
.
- من اصلا نمی فهمم این کشف درباره چیه؟
- مگه غیر از تو آدم پیدا نمی شه؟
- تو همیشه این جوری رفتار می کنی!
- خودتو واسه خود شیرینی می اندازی جلو!
- من هنوز نمی فهمم٬ مگه چیز دیگه ایی هم برای کشف کردن مونده؟
- چرا قلب شکسته ی منو کشف نمی کنی؟

.

.
.
- اصلا من می خوام باهات بیام!
- فقط باید یه ماه صبر کنی تا مامانم اینا از مسافرت بیان!
- واسه چی؟ خوب دوست دارم اونا هم باهامون بیان!
- آخه مامانم اینا تا حالا جایی رو کشف نکردن!
- خفه خون بگیر! تو به عنوان داماد وظیفته!

.

.
.
- راستی گفتی تو کشتی زن هم دارین؟


نتیجه گیری اگه میخاهید کاربزرگی انجام دهید ازدواج را بی خیال شوید....

منبع : انجمن برق20

M3R
20-09-2010, 17:07
وقتی خیلی کوچک بودم اولین خانواده ای که در محلمان تلفن خرید ما بودیم

هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن که به دیوار وصل شده بود به

خوبی در خاطرم مانده.

قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمیرسید ولی هر وقت که مادرم با تلفن حرف

میزد می ایستادم و گوش میکردم و لذت میبردم
.

بعد از مدتی کشف کردم که موجودی عجیب در این جعبه جادویی زندگی می کند که

همه چیز را می داند . اسم این موجود اطلاعات لطفآ بود ، و به همه سوالها

پاسخ می داد.

ساعت درست را می دانست و شماره تلفن هر کسی را به سرعت پیدا میکرد .

بار اولی که با این موجود عجیب رابطه بر قرار کردم روزی بود که مادرم به

دیدن همسایه مان رفته بود . رفته بودم در زیر زمین و با وسایل نجاری پدرم

بازی میکردم که با چکش کوبیدم روی انگشتم.

دستم خیلی درد گرفته بود ولی انگار گریه کردن فایده نداشت چون کسی در

خانه نبود که دلداریم بدهد .

انگشتم را کرده بودم در دهانم و همین طور که میمکیدمش دور خانه راه می

رفتم . تا اینکه به راه پله رسیدم و چشمم به تلفن افتاد ! فوری رفتم و یک

چهار پایه آوردم و رفتم رویش ایستادم .

تلفن را برداشتم و در دهنی تلفن که روی جعبه بالای سرم بود گفتم اطلاعات لطفآ .

صدای وصل شدن آمد و بعد صدایی واضح و آرام در گوشم گفت : اطلاعات .

انگشتم درد گرفته …. حالا یکی بود که حرف هایم را بشنود ، اشکهام سرازیر شد .

پرسید مامانت خانه نیست ؟

گفتم که هیچکس خانه نیست .

پرسید خونریزی داری ؟

جواب دادم : نه ، با چکش کوبیدم روی انگشتم و حالا خیلی درد دارم .

پرسید : دستت به جا یخی میرسد ؟

گفتم که می توانم درش را باز کنم .

صدا گفت : برو یک تکه یخ بردار و روی انگشتت نگه دار

یک روز دیگر به اطلاعات لطفآ زنگ زدم .

صدایی که دیگر برایم غریبه نبود گفت : اطلاعات .

پرسیدم تعمیر را چطور می نویسند ؟ و او جوابم را داد .

بعد از آن برای همه سوالهایم با اطلاعات لطفآ تماس میگرفتم .

سوالهای جغرافی ام را از او می پرسیدم و او بود که به من گفت آمازون

کجاست . سوالهای ریاضی و علومم را بلد بود جواب بدهد . او به من گفت که

باید به قناریم که تازه از پارک گرفته بودم دانه بدهم .

روزی که قناری ام مرد با اطلاعات لطفآ تماس گرفتم و داستان غم انگیزش را

برایش تعریف کردم . او در سکوت به من گوش کرد و بعد حرفهایی را زد که

عمومآ بزرگترها برای دلداری از بچه ها می گویند . ولی من راضی نشدم .

پرسیدم : چرا پرنده های زیبا که خیلی هم قشنگ آواز می خوانند و خانه ها

را پر از شادی میکنند عاقبتشان اینست که به یک مشت پر در گوشه قفس تبدیل

میشوند ؟

فکر میکنم عمق درد و احساس مرا فهمید ، چون که گفت : عزیزم ، همیشه به

خاطر داشته باش که دنیای دیگری هم هست که می شود در آن آواز خواند و من

حس کردم که حالم بهتر شد .

وقتی که نه ساله شدم از آن شهر کوچک رفتیم . دلم خیلی برای دوستم تنگ شد

.
اطلاعات لطفآ متعلق به آن جعبه چوبی قدیمی بر روی دیوار بود و من حتی

به فکرم هم نمیرسید که تلفن زیبای خانه جدیدمان را امتحان کنم .

وقتی بزرگتر و بزرگتر می شدم ، خاطرات بچگیم را همیشه دوره میکردم . در

لحظاتی از عمرم که با شک و دودلی و هراس درگیر می شدم ، یادم می آمد که

در بچگی چقدر احساس امنیت می کردم .

احساس می کردم که اطلاعات لطفآ چقدر مهربان و صبور بود که وقت و نیرویش

را صرف یک پسر بچه میکرد

سالها بعد وقتی شهرم را برای رفتن به دانشگاه ترک میکردم ، هواپیمایمان

در وسط راه جایی نزدیک به شهر سابق من توقف کرد . ناخوداگاه تلفن را

برداشتم و به شهر کوچکم زنگ زدم : اطلاعات لطفآ
!

صدای واضح و آرامی که به خوبی میشناختمش ، پاسخ داد اطلاعات .

ناخوداگاه گفتم می شود بگویید تعمیر را چگونه می نویسند ؟

سکوتی طولانی حاکم شد و بعد صدای آرامش را شنیدم که می گفت : فکر می کنم

تا حالا انگشتت خوب شده .

خندیدم و گفتم : پس خودت هستی ، می دانی آن روزها چقدر برایم مهم بودی ؟

گفت : تو هم میدانی تماسهایت چقدر برایم مهم بود ؟ هیچوقت بچه ای نداشتم

و همیشه منتظر تماسهایت بودم .

به او گفتم که در این مدت چقدر به فکرش بودم . پرسیدم آیا می توانم هر

بار که به اینجا می آیم با او تماس بگیرم .

گفت : لطفآ این کار را بکن ، بگو می خواهم با ماری صحبت کنم .

سه ماه بعد من دوباره به آن شهر رفتم .

یک صدای نا آشنا پاسخ داد : اطلاعات .

گفتم که می خواهم با ماری صحبت کنم ..

پرسید : دوستش هستید ؟

گفتم : بله یک دوست بسیار قدیمی ..

گفت : متاسفم ، ماری مدتی نیمه وقت کار می کرد چون سخت بیمار بود و متاسفانه یک ماه پیش درگذشت .

قبل از اینکه بتوانم حرفی بزنم گفت : صبر کنید ، ماری برای شما پیغامی گذاشته ، یادداشتش کرد که اگر شما زنگ زدید برایتان بخوانم ، بگذارید بخوانمش ..

صدای خش خش کاغذی آمد و بعد صدای نا آشنا خواند
:

به او بگو که دنیای دیگری هم هست که می شود در آن آواز خواند … خودش منظورم را می فهمد

منبع : انجمن برق 20

M3R
20-09-2010, 17:13
سلام.
عکسها رو حتما نگاه کنید.به دلیل زیاد شدن حجم صفحه و دیر لود شدن فقط لینک عکسها رو میزارم!!

عکس 1
(You can see links before reply)عکس 2 (You can see links before reply)
عکس 3 (You can see links before reply)
عکس 4 (You can see links before reply)
عکس 5 (You can see links before reply)
عکس 6 (You can see links before reply)
عکس 7 (You can see links before reply)
عکس 8 (You can see links before reply)
عکس 9 (You can see links before reply)
عکس 10 (You can see links before reply)
عکس 11 (You can see links before reply)
عکس 12 (You can see links before reply)
عکس 13 (You can see links before reply)
عکس 14 (You can see links before reply)

منبع : انجمن برق20

M3R
21-09-2010, 03:57
چقدر خنده داره که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره!

* چقدر خنده داره که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد!

* چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می گذره!

* چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!

* چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می کشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم!

* چقدر خنده داره که خوندن یک صفحه و یا بخشی از كتاب آسماني سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه !

* چقدر خنده داره که سعی می کنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما در برنامه عبادت به آخرين صف ها تمایل داریم!

* چقدر خنده داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!

* چقدر خنده داره که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنان ديني رو به سختی باور می کنیم!

* چقدر خنده داره که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن!

* چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا می گیره اما وقتی سخن و پیام الهی رو می شنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می کنیم!

* خنده داره اینطور نیست؟
* دارید می خندید ؟
* دارید فکر می کنید؟

* این حرفا رو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاسگزار باشید که او خدای دوست داشتنی ست.

* آیا این خنده دار نیست که وقتی می خواهید این حرفا را برای بقیه دوستانتان ارسال کنید خیلی ها را از لیستی که ذهن خود دارید پاک می کنید؟ به خاطر اینکه مطمئنید که اونا به هیچ چیز اعتقاد ندارند.

* این اشتباه بزرگیه اگه فکر کنید دیگران اعتقادشون از ما ضعیف تره

M3R
21-09-2010, 04:13
اقداماتی وجود دارد که می توان در مواقع فوری و ضروری انجام داد. موبایل شما می تواند یک نجات دهنده


زندگی یا یک ابزار فوری برای نجات باشد... شماره تلفن وضعيت فوق العاده در تمام دنیا 112 است.

اقداماتی وجود دارد که می توان در مواقع فوری و ضروری انجام داد. موبایل شما می تواند یک نجات دهنده زندگی یا یک ابزار فوری برای نجات باشد.
اول وضعيت فوق العاده

شماره تلفن وضعيت فوق العاده در تمام دنیا 112 است. در ایران نیز اگر شما حتی در یک مکان خارج از محدوده شبکه موبایل خود قرار داشته باشید، شماره 112 را بگیرید، موبایل در هر شبکه موجود جستجو می کند تا یک تماس وضعيت فوق العاده برای شما برقرار کند. (پلیس، اورژانس، آتش نشانی یا...) و جالب اینکه این شماره حتی زمانیکه صفحه کلید قفل است نیز کار می کند. امتحان کنید.

حتی با گوشی بدون سیم کارت نیز میتوانید با شماره 112 تماس حاصل نمایید.


دوم آیا تا بحال کلیدهای خود را در ماشین جاگذاشته اید؟


آیا ماشین شما یک دستگاه کنترل از راه دور بدون کلید دارد؟ این وسیله می تواند روزی مفید باشد. یک دلیل خوب برای داشتن یک موبایل: اگر شما کلیدهای خود را در ماشین جاگذاشته باشید، به موبایل یک نفر در منزل از طریق موبایل خودتان تماس بگیرید. تلفن خود را در حدود فاصله 1 متر از ماشین قرار دهید و از فرد مقابل در منزل بخواهید که کلید کنترل درب بازکن ماشین را فشار دهد، و آنرا نزدیک موبایل خود قرار دهد. قفل ماشین شما باز خواهد شد. با این کار نیاز نیست کسی کلیدها را شخصاً بیاورد. فاصله هیچ تاثیری ندارد. شما می توانید کیلومترها فاصله داشته باشید، اگر شما بتوانید با کسی که ریموت کنترل ماشین شما را دارد ارتباط برقرار کنید، شما می توانید قفل ماشین خود را باز کنید.


یادداشت نویسنده: این مورد کار می کند.. ما آنرا امتحان کرده ایم و قفل ماشین را از طریق یک تلفن موبایل باز کرده ایم.

سوم چگونه یک موبایل دزدیده شده را غیرفعال کنیم؟


برای چک کردن شماره سریال موبایل خود، کلید های زیر را به ترتیب فشار دهید:

*#06#

یک کد دیجیتالی روی صفحه نمایش ظاهر می شود. این شماره مختص دستگاه شما است. این شماره را یادداشت کنید و در جایی امن نگه دارید. هنگامیکه موبایل شما دزدیده می شود، شما می توانید به پشتیبان شبکه خود تماس بگیرید و این کد را به آنها بدهید. سپس آنها قادر خواهند بود دستگاه شما را مسدود کنند، حتی اگر دزدها sim کارت را عوض کرده باشند. تلفن شما کاملاً غیرقابل استفاده خواهد شد. شما ممکن است نتوانید موبایل خود را بازپس گیرید، اما حداقل می دانید کسیکه آنرا دزدیده است دیگر نمی تواند از آن استفاده کند یا آنرا بفروشد. اگر هر کسی این کار را بکند، دیگر دزدین موبایل هیچ فایده ای نخواهد داشت.


چهارم قدرت باطری مخفی شده
در نظر بگیرید باطری موبایل شما خیلی کم است. برای فعال کردن کلیدهای #3370* را فشار دهید.. موبایل شما با این اندوخته راه اندازي مجدد خواهد شد و موبایل افزایش 50 % در باطری را نشان می دهد. این فضای اندوخته هنگامیکه موبایل خود را شارژ می کنید، خودبه خود شارژ خواهد شد.

منبع : فرقون دات کام!!

هنرفر
21-09-2010, 10:58
معلم، شاگرد را صدا زد تا انشاء‌اش را درباره علم بهتر است يا ثروت بخواند. پسر با صدايي لرزان گفت: ننوشتيم آقا..! پس از تنبيه شدن با خط کش چوبي، او در گوشه کلاس ايستاده بود و در حالي که دست‌هاي قرمز و باد کرده‌اش را به هم مي‌ماليد، زير لب مي‌گفت) آري! ثروت بهتر است چون مي‌توانستم دفتري بخرم و بنويسمcry::

هنرفر
21-09-2010, 11:00
یکی از دبیرستان های تهران هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبیرستان به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که ''شجاعت یعنی چه؟'' محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود : ''شجاعت یعنی این'' و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته یود ! اما برگه ی آن جوان دست به دست دبیران گشته بود و همه به اتفاق و بدون استثنا به ورقه سفید او نمره 20دادند فكرمیكنید اون دانش آموز چه كسی می تونست باشه؟ دکتر شریعتی :wink:aa)

هنرفر
21-09-2010, 11:04
هر وقت من يك كار خوب مي كنم مامانم به من مي گويد بزرگ كه شدي برايت يك زن خوب مي گيرم.
تا به حال من پنج تا كار خوب كرده ام و مامانم قول پنج تايش را به من داده است.
حتمن ناسرادين شاه خيلي كارهاي خوب مي كرده كه مامانش به اندازه استاديوم آزادي برايش زن گرفته بود. ولي من مؤتقدم كه اصولن انسان بايد زن بگيرد تا آدم بشود ، چون بابايمان هميشه مي گويد مشكلات انسان را آدم مي كند.
در عزدواج تواهم خيلي مهم است يعني دو طرف بايد به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خيلي به هم مي خوريم.


از لهاز فكري هم دو طرف بايد به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فكر ندارد كه به من بخورد ولي مامانم مي گويد اين ساناز از تو بيشتر هاليش مي شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نيست چه بسيار آدم هاي بزرگي بوده اند كه كارشان به تلاغ كشيده شده و چه بسيار آدم هاي كوچكي كه نكشيده شده. مهم اشق است !
اگر اشق باشد ديگر كسي از شوهرش سكه نمي خواهد و دايي مختار هم از زندان در مي آيد من تا حالا كلي سكه جم كرده ام و مي خواهم همان اول قلكم را بشكنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.


مهريه و شير بلال هيچ كس را خوشبخت نمي كند. همين خرج هاي ازافي باعث مي شود كه زندگي سخت بشود و سر خرج عروسي داييمختار با پدر خانومش حرفش بشود دايي مختار مي گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شايد حقوق چتر بازي خيلي كم بوده كه نتوانسته خرج عروسي را بدهد. البته من و ساناز تفافق كرده ايم كه بجاي شام عروسي چيپس و خلالي نمكي بدهيم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتي مي خوري خش خش هم مي كند!


اگر آدم زن خانه دار بگيرد خيلي بهتر است و گرنه آدم مجبور مي شود خودش خانه بگيرد. زن دايي مختار هم خانه دار نبود و دايي مختار مجبور شد يك زير زميني بگيرد. ميگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پايين! اما خانوم دايي مختار هم مي خواست برود بالا! حتمن از زير زميني مي ترسيد. ساناز هم از زير زميني مي ترسد براي همين هم برايش توي باغچه يك خانه درختي درست كردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شكست.. از آن موقه خاله با من قهر است.


قهر بهتر از دعواست. آدم وقتي قهر مي كند بعد آشتي مي كند ولي اگر دعوا كند بعد كتك كاري مي كند بعد خانومش مي رود دادگاه شكايت مي كند بعد مي آيند دايي مختار را مي برند زندان!


البته زندان آدم را مرد مي كند.عزدواج هم آدم را مرد مي كند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خيلي بهتر است!
اين بود انشاي من
:0013:

1nafar
01-03-2011, 23:56
این نوشته ها مربوط به یک گروه در فیسبوکه به اسم "شما یادتون نمیاد". بیشتر اعضای گروه متولد دهه پنجاه/ شصت هستند و یک عالمه خاطرات مشترک دارند که اونجا با هم به اشتراک میگذارند، اینها تعداد کمی از هزاران خاطره ای هست که افراد مختلف اونجا نوشتند. ممکنه بعضیهاش رو بزرگترها هم به یاد بیارن. امیدوارم خوشتون بیاد و شما هم یادتون بیاد !!! ؛


You can see links before replyشما-یادتون-نمیاد/129362587076444


شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم



شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم



شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !



شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...



شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو



شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....



شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم:))))

شما یادتون نمیاد: اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد



شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون :)))



شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم



شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.



شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده


شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام ...


شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه


شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم

شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی

شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشي مي كشيديم. بعد تند برگ ميزديم ميشد انيميشن

شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود

شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن

شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم



شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه

شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم

شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل :دی

شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم

شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!

شما یادتون نمیاد افسانه توشی شان رو!!

شما یادتون نمیاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم

شما یادتون نمیاد: شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما، از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر...!!

شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن


شما یادتون نمیاد: زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است. این مجموعه دریچه ایست به سوی..... (دیری دیری ریییییینگ) : داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو)



شما یادتون نمیاد: یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک ابر پر ز باران


شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه



شما یادتون نمیاد، هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح، رادیو برنامه "بچه های انقلاب" رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم



شما یادتون نمیاد: به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود


شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !


شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!



شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم



شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی



شما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم


شما یادتون نمیاد، تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های آسفالت تو خیابون بازی میکردیم!! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم



شما یادتون نمیاد، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به شکل تانک یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند



شما یادتون نمیاد، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن. بوی گوجه فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود، اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه گوجه گندیده میداد



شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم



شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم



شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک رو) با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ش



شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه



شما یادتون نمیاد، صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو



شما یادتون نمیاد، قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر شروع میشد، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ باخ،،، بعد اسامی گمشدگان بود با عکساشون.. که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچها چه بلایی سرشون اومده؟؟ آخر برنامه هم نقاشیهای فرستاده شده بود که همّش رنگپریده بود و معلوم نبود چی کشیدند.

تازه نقاشیها رو یک نفر با دست میگرفت جلوی دوربین، دستش هم هی میلرزید!!

آخرش هم: تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم، گروه کودک و نوجوان



شما یادتون نمیاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه! بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت تو دلمه. یه گوله ی آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و میگفت:

آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم، اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا رو آتیششش میزنم



شما یادتون نمیاد، قرآن خوندن و شعار هفته (ته کتاب قرآن) سر صف نوبتی بود برای هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا میخواست با صوت بخونه میگفت: بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم


شما یادتون نمیاد: بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا)


شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم

همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه



شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ...



شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه



شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرك خسته ميشه... بالهاشو زود ميبنده... روي گلها ميشينه... شعر ميخونه، ميخنده



شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد



شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم :دی



شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه، چیزی درست نمیشه


............

fatemehjml
03-03-2011, 18:34
بيل گيتس

اگرفنّاوري جنرال موتـــورز با سرعتي همســــان فنّاوري كامپيوتر پيشرفت كرده بود، امروز اتومبيلهايي سوار مي‌شديم كه:


· سرعتشان 22000 مايل بر ساعت بود!

· مصرف بنزين آنها 4 ليتر درهر 1000 مايل بود!!

· بهاي آنها 25 دلار بود!!!

پاسخ جنرال موتورز

1 - بدون هيچ دليلي ماشين شما در روز دوبار تصادف مي‌كرد!

2 - هردفعه كه خطهاي وســط خيابان را ازنو نقاشي مي‌كردند شما بايد يك ماشين جديد مي‌خريديد!

3 - گاه وبيگاه ماشين شما درخيابانها از حركت باز مي‌ايستــــاد وشما چاره‌اي جز استارت (Restart) مجدد نداشتيد!

4 - هربار كه جنــــرال موتورز مدل جديدي را به بازار عرضه مي‌كرد خريداران ماشين بايد راننــــدگي را از اول ياد مي‌گرفتند چون هيچ يك از عملكردها و كنترلهاي ماشين مانند مدل قبلي نبود!

5 - براي خاموش‌كردن ماشين بايد دكمه استارت را مي‌زدند!

6 - جنرال موتورز خريداران ماشينهايش را مجبور به خريد نقشه‌هاي راههايي مي‌كرد كه ممكــــن بود اصلاً به درد راننـــدگان نخورد.

7 - كيسة هــــــوا قبل از بازشدن در هنگام تصادف از شما مي‌پرسيد:


Are You Sure ?!

javad naderi
03-03-2011, 19:24
نیما ارکانی حامد دانشمند 39 ساله ایرانی با اعلام نظریه چگونگی عملکرد جهان، قصد دارد پایه های فیزیک نظری که از زمان آلبرت انیشتن بنا شده را متحول کند.

به گزارش پیمانه به نقل از برنا، دانشمند جوان ایرانی، با تصدی بر کرسی استادی دانشگاه پرینستون- جایگاهی که پس از انیشتین در اختیار فرد دیگری قرار داده نشد- دنیا را با این سوال مواجه کرده است که آیا انیشتین بعدی، یک ایرانی خواهد بود؟


You can see links before reply

نیما ارکانی حامد در حال حاضر استاد دانشگاه هاروارد و دارای کرسی استادی در دانشگاه پرینستون است. این کرسی از سال 1933 تا 1955 در انحصار آلبرت انیشتن بوده است.

پس از اعلام نظریه عملکرد جهان ارکانی، از او دعوت شده که در طرح تونل شتاب دهنده سوئیس (LHC) که با هزینه بالغ بر 5 میلیارد دلار ساخته شده، رهبری آزمایش ها را بر عهده داشته باشد.

تلاش نظریه ابر ریسمان که اخیرا اعلام شده، در این است که توضیح دهد ذرات، کوچکترین ماده تشکیل دهنده مواد نیستند بلکه حلقه های مرتعشی که ریسمان نامیده می شوند، کوچکترین بخش به حساب می آیند.

دکتر ارکانی با تکمیل این نظریه عقیده دارد که این ریسمان ها در 11 بعد در حال ارتعاش هستند که ما فقط 3 بعد از آن را می توانیم مشاهده کنیم، وجود بعد دیگری هم به نام بعد زمان به اثبات رسیده و تا به امروز در مورد 7 بعد دیگر توضیح کاملی ارائه نشده است.

ارکانی به همراه دو فیزیک دان دیگر به نام های دیموپلوس (Dimopoulos) و والی(Dvali) در مورد این ابعاد نظریه ای ارائه کرده اند که می گوید این ابعاد بزرگتر از آن چیزی هستند که تاکنون تصور می شود و از آن جایی که تنها نیروی گرانش بر آنها اثر می گذارد، قابل دیدن نیستند.

تئوری دکتر ارکانی که به همراه دو فیزیکدان دیگر معرفی شده به عنوان مدل ADD، (Arkani-Dvali-Dimopoulos) شناخته می شود.

اکنون ارکانی و همکارانش امیدوارند بتوانند به کمک شتاب دهنده هاردن (LHC) مدل خود را اثبات کنند. اثبات این نظریه می تواند تحول بسیار بزرگی در فیزیک ذرات به وجود بیاورد.

javad naderi
03-03-2011, 19:28
ستاره‌ای که هسته‌ای از الماس دارد

۵۰ سال نوری آن‌طرف‌تر از کره زمین، ستاره‌ای به نام لوسی وجود دارد که هسته‌اش تبدیل به الماس شده است. هسته‌ی این ستاره در واقع بزرگترین الماس در کهکشان است. وزن این الماس ۱۰ میلیارد تریلیون تریلیون قیراط است؛ که مسلما حتی تصور چنین چیزی برای بشر دشوار است. سنگین‌ترین الماسی که بر روی زمین وجود دارد الماسی است به وزن حدودا ۵۰۰ قیراط.
You can see links before reply
زمانی که سوخت ستاره‌ای، معمولا هیدورژن، به پایان می‌رسد منجربه ایجاد هسته‌ای بلور شده و داغ می‌شود. برای سال‌ها محققان بر این عقیده بودند که هسته ساخته شده از کربن به الماس تبدیل می‌شود، اما این یک فرض است و مدرکی برای دفاع از آن وجود ندارد.
اما در ۲۰۰۴، منجمان مشخص کردند که لوسی حقیقتا هسته‌ی بسیار بزرگی از الماس دارد و مدلی از آن را ارایه کردند، ببینید:
You can see links before reply

javad naderi
03-03-2011, 19:35
قطاری که سریع‌تر از هواپیما حرکت خواهد کرد

مدلی از قطار مگلو، در محیط آزمایشگاهی جنوب غربی چین توسعه یافت؛ قطاری که قرار است از هواپیما نیز سریع‌تر حرکت کند. هرچند که برای به انتها رسیدن این پروژه راه زیادی باقی است.
با تحقیقات انجام شده در دانشگاه Jiao Tong در شانگهای، مدلی از این قطار پر سرعت توانایی حرکت بین ۶۰۰ تا ۱۲۰۰ کیلومتر بر ساعت را دارد؛ یعنی معادل سرعت یک هواپیما. انتظار می‌رود این تکنولوژی تا ۱۰ سال آینده عملیاتی شود و تا سال ۲۰۳۰ در سراسر کشور گسترش یابد.
با کمک این تکنولوژی، مسافران قادر خواهند بود فاصله‌ی بین پایتخت تا «گوانگ‌ژو» (۲۲۹۴ کیلومتر) را در زمان ۲ ساعت طی کنند. مسافتی که با استفاده از هواپیما ۳ ساعت طول می‌کشد.

You can see links before reply(قطار مگلو)
تنها دو کشور ایالات متحده و سوییس هستند که بر روی این تکنولوژی تحقیق و پژوهش می‌کنند. بد نیست بدانید که از لحاظ تئوری با استفاده از این تکنولوژی می‌شود تا ۲۰۰۰۰ کیلومتر بر ساعت قطارها را به حرکت در آورد.
برخی از مزیت‌های این تکنولوژی، مصرف یک دهم سوخت مورد مصرف هواپیماها و ایجاد تقریبا هیچ نویز است. البته هزینه‌ی استفاده از این تکنولوژی نیز نجومی است.
یکی از استادان دانشگاه Jiao Tong البته با دیده شک به قضیه می‌نگرد. او از لحاظ فنی و اقتصادی آن را مورد سوال قرار می‌دهد و اضافه می‌کند که برای مردم بسیار خطرناک است که با کمک این تکنولوژی با میانگین سرعتی بیش از ۳۵۰ کیلومتر مسافرت کنند.

javad naderi
03-03-2011, 19:36
بهترین عکس‌های خبری ۲۰۱۰

هر ساله سازمان مستقل «World Press Photo»، بزرگترین رقابت را بین عکس‌‎های خبری برگزار می‌کند. امسال داوران «World Press Photo» عکس دختر افغانی که توسط Jodi Bieber گرفته شده بود را از میان ۱۰۸۰۵۹ عکس به عنوان عکس سال ۲۰۱۰ انتخاب کردند. ناگفته نماند که ۵۸۴۷ عکاس از ۱۲۷ کشور در این رقابت شرکت داشتند.

You can see links before reply
«بی‌بی عایشه»، زن ۱۸ ساله از «ولایت اروزگان» در افغانستان بود که به دلیل رفتارهای خشونت‌آمیز شوهرش به خانواده‌ی خود پناه برد. اما شبی طالبان از راه رسیده و درخواست می‌کنند که «بی‌بی عاشیه» را برای اجرای عدالت تحویل دهند. فرمانده طالبان حکم قاضی را می‌خواند. نتیجه اینکه گوش‌ها و بینی عایشه بریده می‌شوند.
زندگی روزمره: هند

You can see links before reply
آقای Martin Roemers، عکاس هلندی، جایزه بهترین سری عکس در زمینه‌ی زندگی روزمره را به خود اختصاص داد. عکس نمایشی از چهره‌ی شهری کلکته در هند است.
طبیعت: ژاپن

You can see links before reply
عکاس «مجله جغرافیای ملی» در ایتالیا، با گرفتن عکس از قوها در سپیده دمِ هوکایدو توانست جایزه دوم سری عکس در زمینه‌ی طبیعت را از آن خود کند.
اخبار عمومی: هاییتی

You can see links before reply
عکاس ایتالیایی، با گرفتن عکسی از بازار در حال آتش در «پرتو پرنس» هاییتی، جایزه ی بهترین تک عکس اخبار عمومی را کسب کرد.
مردم در اخبار: پاکستان

You can see links before reply
عکاس Getty Images در استرالیا، در سری عکس دسته‌ی مردم در اخبار موفق به کسب مقام اول شد. در سایه‌ی یک هلیکوپتر امداد نظامی پاکستان، مردم سیل زده در تقلای به دست آوردن غذای تدارک دیده شده برای ادامه حیات‌شان هستند.
هنر و سرگرمی: کنگو

You can see links before reply
عکاس ایرلندی، Andrew McConnell، موفق به کسب مقام اول در دسته‌ی تک عکس هنر و سرگرمی شد. عکس، زن ۳۷ ساله‌ی کنگویی را نشان می‌دهد که در حال تمرین ویولن در کینشاسا، پایتخت کنگو، است. «جوزفین» کارش را با ارکستر سمفونی شهرش، Kimbanguiste، اجرا می‌کند. او برای ۵ روز در هفته اینجا تمرین می‌کند.
طبیعت: اندونزی

You can see links before reply
آقای Christophe Archambault، عکاس خبرگزاری فرانسه، مقام سوم در دسته‌ی سری عکس طبیعت را به خودش اختصاص داد. عکس، مردی را نشان می‌دهد که سیگاری می‌کشد ضمن اینکه روستای محل زندگی او را خاکسترهای آتش‌فشان فرا گرفته است.
هنر و سرگرمی: بولیوی

You can see links before reply
این دو خانم در بولیوی در حال cholitas، یا کشتی زنان هستند. عکاس ایتالیایی این کار، مقام دوم دسته‌ی سری عکس هنر و سرگرمی را کسب کرد.

javad naderi
03-03-2011, 19:37
پیش‌بینی‌های ادیسون درباره سال ۲۰۱۱

در ۲۳ ژون ۱۹۱۱، روزنامه «Miami Metropolis» از «توماس ادیسون» می‌خواهد جهان ۱۰۰ سال بعد را تشریح کند. و ادیسون درباره اتوموبیل‌های پر رونق آینده، طلوع فولاد و مرگ موتورهای بخار، پیش بینی‌های شگفت انگیزی می‌کند. شاید شگفت‌انگیزترینش درباره کتاب‌های ۲۰۱۱ باشد؛ کتاب‌هایی با ضخامت ۲ اینچ.
در زیر قسمتی از پیش‌بینی‌های ادیسون را خواهید خواند.

You can see links before reply
در ۲۰۱۱، قطارها در صورتی دوام می‌آورند که با سرعت باورنکردنی‌ای توسط نیروی الکتریسیته حرکت کنند، نیرویی که توسط چرخ‌های آبی تامین می‌شود (همچنین نیروی محرک تمام ماشین‌آلات جهان همین خواهد شد).
اما مسافران آینده میل به چنین سفرهای زمینی ندارند. آنها از طریق آسمان پرواز خواهند کرد، سریع‌تر از هر پرستویی و با سرعت ۲۰۰ مایل در ساعت و در وسایل نقلیه‌ی غول پیکری که به مسافران این امکان را می‌دهد که صبحانه‌شان را در لندن میل کنند، مسولیت حرفه‌ای‌شان را در پاریس به انجام برسانند و نهارشان را هم در Cheapside (یکی از خیابان‌های لندن) میل کنند.
خانه‌های قرن بعد از پی تا اتاق زیر شیروانی از فولاد، با یک ششم قیمت فعلی، بهره خواهند برد. نوزاد قرن ۲۱ امی در گهواره‌ی فولادی تکان خواهد خورد. پدرش بر روی صندلی فولادی در جوار میز غذاخوری فولادی خواهد نشست. اتاق مادرش به شکل مجللی به لوازم فولادی‌ای مجهز و تزیین خواهد شد که ماهرانه با ظاهر چوبی جلا داده شده است.
کتاب‌های قرن ۲۱، تماما با برگه‌هایی از نیکل چاپ خواهند شد. برای نگه‌داشتن بسیار سبک خواهند بود تا خواننده بتواند از یک کتابخانه کوچک لذت ببرد. یک کتاب با ضخامت دو اینچ، ۴۰ هزار صفحه خواهد داشت، که برابر است با یکصد جلد؛ ضخامتی با مجموع ۶ اینچ برای تمام محتوای «دانشنامه بریتانیکا» کافی خواهد بود. و هر جلد وزنی کمتر از یک پوند خواهد داشت.
اگر شما هم گمان می‌برید پیش‌بینی آینده، آن هم ۱۰۰ سال بعد، کار آسانی است، جهان سال ۲۱۱۱ را تشریح کنید.

javad naderi
03-03-2011, 19:42
نترس‌ترین نظافت‌چی‌های دنیا!

همانطور که می‌دانید ساختمان‌های غول‌پیکر به شکل خودکار پاکیزه نمی‌شوند. افراد شجاعی هستند که چنین سازه‌های بزرگی را نو نوار می‌کنند. در زیر به خطرناک‌ترین ماموریت‌های این افراد نگاهی می‌انداریم.
ساختمان امپایر استیت در محله منهتن نیویورک

You can see links before reply
در ۱۹۳۲، کارگران با آویزان شدن از قسمت بیرونی «ساختمان امپایر استیت»، آن را پاکیزه می‌کنند. با دقت به عابران پیاده می‌توانید فاصله‌ای که این نظافت‌‎چی‌های شجاع در هوا معلق هستند را حدث بزنید!
برج ساعت بیگ‌ بن

You can see links before reply
You can see links before reply
تصویر اول: در ۲۰۰۷ تیمی از کارگران برای پاکیزه کردن «بیگ بن»، سطل به دست از ساعت آویزان شده و آن را تمیز می‌کنند. در تصویر بعدی آقای Larkin همین کار را انجام می‌دهد اما در ۱۹۳۰
برج سوزن فضایی

You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
در ۲۰۰۸، سه نظافت‌چی به این قله‌ی ۱۸۴ متری در سیاتل صعود کرده و برای نو نوار کردن برج از آن آویزان می‌شوند. این اولین عملیات برای تمیز کردن «برج سوزن فضایی» آمریکا از زمان ساخت آن، یعنی ۱۹۶۲، است.
مرکز تجارت جهانی

You can see links before reply
دو مرد شجاع در حال تمیز کردن برج شمالی «مرکز تجارت جهانی» هستند.
یادبود ملی کوه راشمور

You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
در ۲۰۰۵، پنج نظافت‌چی به همراه آب از سر و صورت این تندیس‌های بزرگ برای شست‌وشوی آنها آویزان می‌شوند. تر و تمیز کردن این سرهای بزرگ ۳ هفته زمان برد.
برج خلیفه در امارات

You can see links before reply
You can see links before reply
به یقین پاکیزه کردن بلندترین سازه‌ی ساخته شده به دست بشر، نیاز به تلاش فراوانی دارد. تصویر دوم یکی از بسیار بازوهای متحرک که برای کمک به نظافت اختصاص یافته را نشان می‌دهد.
راکفلر سنتر در منهتن نیویورک

You can see links before reply
در ۱۹۶۱، یک نظافت‌چی شجاع، آسوده خیال بر روی لبه‌ی یکی از «برج‌های راکفلر سنتر» ایستاده است.

javad naderi
04-03-2011, 02:56
حقایق ناگوار درباره تغییرات آب و هوا

محققان به شکل آشکار اثبات کرده اند که سطح CO2 به بالاترین نقطه ی خودش طی ۶۵۰ هزار سال گذشته رسیده است. ببینید:

You can see links before reply
گاز CO2 از فعالیت های طبیعی مانند فوران آتش فشان ها و یا فعالیت های انسانی مانند قطع درختان جنگلی و سوزاندن سوخت های فسیلی تولید می شود. در تصویر بالا نیز همانطور که مشاهده می کنید روند نشر CO2 پس از ظهور انقلاب صنعتی به شکل کاملا صعودی درآمده است.
تصویر زیر روند نشر گاز CO2 توسط ایران و چند کشور دیگر (برحسب سرانه)، تا سال ۲۰۰۷، را نشان می دهد. ببینید:

You can see links before reply
همانطور که مشاهده می کنید ایران، در این زمینه، دارای روند رو به شد است. نکته ی جالب توجه تلاش زیاد فرانسه برای کاهش نشر این گاز سمی است، تا آنجا که با وجود فاصله ی زیادش با ایران طی دهه های گذشته، توانسته جایگاه خودش را، از سال ۲۰۰۵، پایین تر از ایران قرار دهد. کشور ایالات متحده نیز از سال ۱۹۸۸ روند تقریبا ثابتی را تجربه کرده است. روس ها نیز از ۱۹۸۸ توانستند روند رو به رشدشان را تبدیل به روند کاهشی کنند.
یکی دیگر از شاخص های اصلی ناسا برای تغییرات آب و هوا، سطح دریا است. بهتر است نگاهی به تغییرات سطح دریا در یک قرن اخیر بیاندازیم…

You can see links before reply
می بینید که میزان تغییر، در قرن گشته، به ازای هر سال و تا سال ۲۰۰۰ به شکل صعودی و مقدار ۱٫۷ میلیمتر بوده است در حالیکه این میزان تغییر از سال ۱۹۹۳ تا همین لحظه، ۳٫۲۸ میلیمتر اندازه گیری شده است. نهایتا نتیجه تلاش های بشر این شد که در قرن گذشته، ۱۷ سانتیمتر آب دریاها بالا بیاید. علاوه بر این، تحقیقات اخیر (You can see links before reply) نشان می دهد که سطح دریاها طی قرن بعد، ۱ متر بالا خواهد آمد. اینکه چطور می شود سطح دریا بالا می آید، به عواملی مانند انبساط حرارتی دریاها طی گرمایش آب و هوا و ذوب گسترده یخ ها بستگی دارد.
یکی دیگر از این شاخص های اصلی ناسا، افزایش دما است. البته آنچه که عیان بود چه حاجت به بیان است. اما تصویر زیر را ببینید تا درکی بهتر از این افزایش دما داشته باشید:

You can see links before reply
ژانویه ۲۰۰۰ تا دسامبر ۲۰۰۹ به عنوان گرمترین دهه، طبق اسناد بشر، شناخته شده است. از سال ۱۹۸۱ به بعد شاهد ۲۰ سال “گرم ترین” بودیم، در حالیکه ۱۰ مورد از این گرم ترین ها طی ۱۲ سال گذشته اتفاق افتاده است.
علاوه بر اینها، ضخامت و وسعت یخ های قطب طی دهه های گذشته در حال کاهش بوده و توده های یخ در نقاط مختلف جهان، مانند آلپ، هیمالیا، آند، آلاسکا و آفریقا در حال کم شدن است.
تصویر زیر به وضوح ناپدید شدن کلاهک برفی کلیمانجارو را نشان می دهد:

You can see links before reply

javad naderi
04-03-2011, 02:59
واقعیت هایی درباره هیتلر

۱- اهمیت نداشت که هوا چقدر گرم است، او هیچ وقت کتش را از تنش خارج نمی کرد.
۲- در ۱۹۲۳، مدیر مطبوعاتی هیتلر تلاش می کند که او را متقاعد کند که یا بی خیال سیبیلش شده یا اینکه اجازه دهد به شکل نرمالی رشد کند. هیتلر پاسخ می دهد: “نگران سیبیل من نباش. اگر اینکه الان مد نیست، بعدا مد خواهد شد چرا که من از آن استفاده می کنم.”
۳- موضوعات مورد علاقه وی شامل اینها بود: “وقتیکه من یک سرباز بودم”، “وقتیکه من در وین [پایتخت اتریش] بودم”، “وقتیکه من در زندان بودم” و “وقتیکه من در روزهای ابتدایی حزب رهبر بودم”.
۴- اگر هیتلر صحبتش را درباره ی واگنر و اپرا آغاز می کرد، کسی جرات نمی کرد که بین صحبت هایش وقفه ایی ایجاد کند. او آنقدر درباره موضوعش صحبت می کرد تا شنوندگان خسته شوند.
۵- هیتلر هیچ وقت علاقه ایی به ورزش یا نوعی از بازی نداشت جز پیاده روی اتفاقی.
۶- او همیشه دائما داخل اتاق ها، از کنجی به کنج دیگر، قدم بر می داشت.
۷- تقریبا هر شب بایستی در تئاتر شخصی اش فیلم می دید، بیشتر آنها فیلم هایی بودند که پخش آنها در آلمان ممنوع شده بود. وی بسیار به کمدین ها علاقه داشت، از این بین چندین خواننده یهودی نیز وجود داشتند که مورد علاقه ی او بودند. پس از اینکه صدای آنها را می شنید، اینطور اظهار می کرد که، “خیلی بد است که او از نژاد آریایی نیست.”
۸- کارمندان هیتلر به شکل مخفیانه فیلم هایی از شکنجه یا اعدام زندانیان سیاسی برای او می ساختند چرا که او از تماشای آن ها بسیار لذت می برد.
۹- عاشق فیلم اخبار روز بود، مخصوصا زمانیکه که او در آنها بود.
۱۰- او در عکسی دیده می شود که در ابتدای جنگ جهانی اول گرفته شده بود:

You can see links before reply
این عکس در ۱۹۱۴ زمانی که آلمان علیه روسیه اعلان جنگ کرد توسط Heinrich Hoffman که اتفاقا بعدا به عنوان عکاس شخصی هیتلر درآمد، گرفته شد. او را در بین جمعیت می توانید ببینید که کاملا هیجان زده شده است.
۱۱- هیتلر به عنوان مرد سال ۱۹۳۸ توسط مجله تایم انتخاب شد.
۱۲- هیتلر برای ۸ سال بی خانمان بود.

javad naderi
04-03-2011, 03:00
۵ تصور مبتکرانه گذشته از آینده

دنیای فردا همواره شیفته ی ابتکارات امروز است؛ از جت پک ها گرفته تا ماشین های پرنده. در زیر تعدادی از ایده های بکر مربوط به گذشته برای خلق محصول جدید در آینده را خواهید دید.
کشتی ترنی

You can see links before reply
مجموعه ایی از کارت پستال های آلمانی ساخته شده در ۱۹۰۰، یک سری پیش بینی های عجیب و غریبی درباره ی این می کرد که قرار است ما پول مان را در سال ۲۰۰۰ خرج چه چیزی کنیم. سفر با کمک “ترن آبی خاکی” یک چنین پیش بینی مافوق تصوری بود.
عجیب ترین نکته درباره ی این پیش بینی این بود که مطلقا هیچ توضیحی درباره ی این نبود که کشتی در آب های عمیق چطور بایستی عمل کند. اگر این کشتی ترنی مثل یک ترن عمل کند، چگونه در زیر آب نجات پیدا خواهد کرد؟ و اگر این وسیله راهش را به مانند یک کشتی به صورت شناور ادامه دهد، به چه شکل زمانی که به ساحل برسد در مسیر مورد نظر قرار می گیرد؟
اجاق شیشه ای

You can see links before reply
روزنامه ی Morning Herald در ۱۹۴۳، مقاله ایی را با عنوان “آشپزخانه ی آینده” منتشر کرد. ابتکار مربوط بود به خوراک پز شیشه ایی که امکان پخت را همراه با امتحان غذا و ور رفتن با آن فراهم می کرد.
تراس تابستانی

You can see links before reply
تابستان زمان آسایش و لذت بردن است، تنی به آب میزنید و اجازه میدهید دلواپسی ها همراه با بادی گرم دور شود. زمانی که زمستان از راه می رسد، بسیاری از مردم در سرزمین های سردتر زمان زیادی را به انتظار آفتاب و خوشی تابستانی طی می کنند. تراس تابستانی راه حلی برای فرار از زمستان بود که در کتاب: عصر طلایی تبلیغ، در ۱۹۶۰ پیش بینی شده بود.
ماشین ضبط افکار

You can see links before reply
موضوع “ماشین ضبط افکار” ایده ایی بود که در روزنامه ی Syracuse Herald سال ۱۹۱۹ مورد بحث قرار گرفت. این دستگاه وظیفه اش قرار بود این باشد که ذهن آدم را خوانده و آن را بر روی نوارهایی رونویسی کند. در تصویر بالا به خوبی مشخص است که به وجود فردی دیگر برای تایپ افکار نیاز است. شاید، دستگاه افکار را به صورت کدهایی رونویسی می کرد و فرد دوم نیز که افکار را می نویسد، رمزگشا باشد؟
کفش های ماشینی

You can see links before reply
چند سال قبل، کتابخانه ی ملی فرانسه، مجموعه ایی از تصاویر منتشره در ۱۹۱۰ را در اختیار عموم قرار داد که حال و هوای جهان سال ۲۰۰۰ را نشان می داد. در میان این تصورات با ارزش، کفش های ماشینی نیز حضور داشتند.
مورد آخر هم خارج از عنوان پست اما مرتبط است. عنوانش هم این است: “بشر خودش را نابود خواهد کرد؟”

You can see links before reply

khosroeng
04-03-2011, 03:37
این نوشته ها مربوط به یک گروه در فیسبوکه به اسم "شما یادتون نمیاد". بیشتر اعضای گروه متولد دهه پنجاه/ شصت هستند و یک عالمه خاطرات مشترک دارند که اونجا با هم به اشتراک میگذارند، اینها تعداد کمی از هزاران خاطره ای هست که افراد مختلف اونجا نوشتند. ممکنه بعضیهاش رو بزرگترها هم به یاد بیارن. امیدوارم خوشتون بیاد و شما هم یادتون بیاد !!! ؛


You can see links before replyشما-یادتون-نمیاد/129362587076444 (You can see links before reply)


شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم



شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم



شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !



شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...



شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو



شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....



شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم:))))

شما یادتون نمیاد: اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد



شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون :)))



شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم



شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.



شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده


شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام ...


شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه


شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم

شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی

شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشي مي كشيديم. بعد تند برگ ميزديم ميشد انيميشن

شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود

شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن

شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم



شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه

شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم

شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل :دی

شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم

شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!

شما یادتون نمیاد افسانه توشی شان رو!!

شما یادتون نمیاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم

شما یادتون نمیاد: شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما، از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر...!!

شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن


شما یادتون نمیاد: زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است. این مجموعه دریچه ایست به سوی..... (دیری دیری ریییییینگ) : داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو)



شما یادتون نمیاد: یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک ابر پر ز باران


شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه



شما یادتون نمیاد، هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح، رادیو برنامه "بچه های انقلاب" رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم



شما یادتون نمیاد: به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود


شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !


شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!



شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم



شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی



شما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم


شما یادتون نمیاد، تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های آسفالت تو خیابون بازی میکردیم!! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم



شما یادتون نمیاد، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به شکل تانک یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند



شما یادتون نمیاد، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن. بوی گوجه فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود، اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه گوجه گندیده میداد



شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم



شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم



شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک رو) با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ش



شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه



شما یادتون نمیاد، صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو



شما یادتون نمیاد، قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر شروع میشد، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ باخ،،، بعد اسامی گمشدگان بود با عکساشون.. که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچها چه بلایی سرشون اومده؟؟ آخر برنامه هم نقاشیهای فرستاده شده بود که همّش رنگپریده بود و معلوم نبود چی کشیدند.

تازه نقاشیها رو یک نفر با دست میگرفت جلوی دوربین، دستش هم هی میلرزید!!

آخرش هم: تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم، گروه کودک و نوجوان



شما یادتون نمیاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه! بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت تو دلمه. یه گوله ی آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و میگفت:

آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم، اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا رو آتیششش میزنم



شما یادتون نمیاد، قرآن خوندن و شعار هفته (ته کتاب قرآن) سر صف نوبتی بود برای هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا میخواست با صوت بخونه میگفت: بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم


شما یادتون نمیاد: بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا)


شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم

همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه



شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ...



شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه



شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرك خسته ميشه... بالهاشو زود ميبنده... روي گلها ميشينه... شعر ميخونه، ميخنده



شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد



شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم :دی



شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه، چیزی درست نمیشه


............

آره یادش به خیر اشکمو در آوردید آقای هاشمی
اون موقع که تیله بازی میکردیم و عکس فوتبالی آدامس رو روی کف خیابون میذاشتیم با کف دست میزدیم تا برنده بشیم و تشتک نوشابه از تو جوب آب در می آوردیم تا بازی کنیم
یادمه یه بار رفتم قطاب فروختم تو محله سی متری جی نزدیک سه راه آذری تهران
(بدو قطاب قطاب)50تومان هم سود کردم
بعد بابام فهمید کتکم زد من هم از دستش ناراحت شدم یه هفته باهاش حرف نزدم بعد یه هفته گفت یه روزی من میمیرم بعدش افسوس میخوری میگی ای کاش آقاجون زنده بشی بیای منو دوباره بزنی و ازاینکه یه هفته با من قهر کردی پشیمون میشی
اون موقع 8 سالم بود زیاد معنی این حرف رو درک نکردم اما الان که 27 سالمه تازه می فهمم که چی گفت و ای کاش دوباره زنده بشه بیاد فقط 1 ثانیه ببینمش
عشق ما اون موقع ها این بود که تابستون دوچرخه سواری کنیم و آب آلبالو بفروشیمو و تیله بازی
اما الان شده پلی استیشن و لپ تاپ و اینترنت
یاد اون دوران به خیر که هرچی جلوتر میریم از هم دورتر میشیم و محبت ها کمتر میشه

javad naderi
04-03-2011, 16:55
ابر انسان ها: ذهن شگفت انگیز

شما، مغزی حدودا ۱۳۰۰ گرمی در سرتان دارید. که البته بیشتر آن تنها آب است. اما کاری که با باقی آن می توانید انجام دهید، شگفت انگیز است.

مغز شما…

You can see links before reply

حاوی ۱۰۰ میلیارد نورون است. این مغز، همچنین ۱ کوادریلیون سیناپس دارد که می تواند ۱۰ محرک غریزی را در هر ثانیه پردازش کند.
سریعترین کامپیوتر بر روی زمین توانایی پردازش ۱٫۷۵ پتافلاپ را با کمک ۷ میلیون وات انرژی دارد (ابر کامیپوتر جگوار ۲۲۴ هزار هسته ی پردازشگر دارد). تخمین زده می شود که توانایی پردازش مغز ۱۰۰ پتافلاپ با استفاده از انرژی معادل ۲۰ وات باشد.خب! حالا با این مغز چه کارهایی می توان انجام داد؟!
تمرین باعث عالی شدن می شود
Caho Lu؛ ذهن تمرکز یافته

You can see links before reply

در سال ۲۰۰۵، آقای Chao Lu توانست ۶۷۸۹۰ رقم از عدد پی را بدون هیچ گونه اشتباهی به خاطر سپرده و از بر بخواند. Chao Lu گفته است که به خاطر سپردن این تعداد رقم یک سال و برای بازگو کردنش هم ۲۴ ساعت و چهار دقیقه زمان صرف کرده است. به عبارت دیگر، بازگو کردن مداوم هر رقم برای ایشان ۱٫۲ ثانیه زمان برده است.
Roman Campayo؛ ذهن سریع

You can see links before reply

این آقا می تواند ۱۷ عدد را در نصف ثانیه به خاطر بسپارد. همچنین او توانایی به خاطر سپردن ۴۶ عدد باینری در یک ثانیه را دارد. ۴۶ عدد باینری یک چیزی مثل ارقام زیر هستند: ۱۰۱۰۱۰۰۰۱۰۱۱۰۱۱۱۱۱۰۰۱۱۰۱۰ ۱۰۱۱۰۱۰۱۱۱۱۱۰۱۰۱۰۱۰۱۱
این اتفاق ها می افتد
Daniel Tammet؛ احساس متقارن

You can see links before reply

در سن ۴ سالگی با چندین حمله صرع مواجه می شود که گمان می رود همان حملات باعث ایجاد شرایط جدید برای او باشند. او اعداد را به شکل اشکال و رنگ ها می بیند و می تواند محاسبات را بدون تلاشی به سرانجام برساند. محاسباتی مانند، ریشه ی سوم صدها مرتبه ی اعشاری و بازگو کردن ۲۲۵۱۴ رقم از عدد پی در ۵ ساعت نمونه هایی از قابلیت های او هستند.
Daniel به ۱۰ زبان صحبت می کند. او توانست در زبان ایسلندی در تنها یک هفته بیانی سلیس داشته باشد.
Orlando Serrell؛ قابلیت کسب شده

You can see links before reply

زمانی که او ۱۰ ساله بود، سمت چپ سرش مورد اصابت ضربه ی چوب بیسبال قرار می گیرد. او بر روی زمین می افتد اما ناگهان بلند شده و دوباره به بازی اش ادامه می دهد.
بر روی او هیچ درمان پزشکی صورت نمی گیرد چرا که او به والدینش در این باره چیزی نمی گوید. برای مدتی او سردرد را تحمل می کند. نهایتا این سر درد به انتها می رسد اما او متوجه می شود که دارای قابلیت هایی در زمینه ی محاسبات تقویمی با پیچیدگی حیرت انگیز است.
او قابلیت خارق العاده ی دیگری ندارد. Orlando هم اکنون در شعبه شرکت زنجیره ایی وال – مارت سرایدار است.
با آن به دنیا می آیند
Derek Paravicini؛ نابغه ی موسیقی

You can see links before reply

او با وزن ۶۸۰ گرم، به شکل نابینا و مبتلا به اوتیسم به دنیا آمد. Derek نمی تواند چپ را از راست تشخیص دهد یا حتی تا ۱۰ بشمارد. اما او نابغه ی موسیقی است و می تواند هر آهنگی را به بهترین شکل ممکنش با پیانو اجرا کند.
Kim Peek؛ حافظه تصویری

You can see links before reply

کیم پیک دارای حافظه ی تصویری یا فوتوگرافیک است. او را به عنوان “مگا نابغه” نیز می شناسند. او هر ناحیه و کد پستی در ایالات متحده شامل شهرهای بزرگ یا شهرهای بین آنها را می شناسد. می تواند دو صفحه را همزمان در ۸ ثانیه و با دقت ۹۸ درصد بخواند. در همین راستا او توانسته بیش از ۱۲ هزار کتاب را مطالعه کند.
او از نظر روانی مبتلا به کند ذهنی یا اوتیسم نبود، اما قسمت هایی از مغز او دچار نارسایی بودند.
در ۱۹۸۴، نویسنده ایی او را ملاقات می کند که نتیجه ی آن ساخت فیلم “مرد بارانی” توسط بری لوینسن می شود. کاراکتر Raymond Babbitt از کیم پیک الهام گرفته شد. داستین هافمن که بازی در این نقش را بر عهده داشت با پیک ملاقات می کند تا بتواند این نقش را با قاعده و به درستی انجام دهد. فیلم هم توانست، اسکار بهترین فیلم، اسکار بهترین کارگردانی، اسکار بهترین بازیگر مرد و اسکار بهترین فیلمنامه رادر آن سال از آن خود کند.

javad naderi
05-03-2011, 00:18
عمل ضرب به سبک رومی

رومی ها ضرب مختص به خودشان را داشتند. احتمالا این روش با کمک آزمون و خطا کشف شده بود. بهرحال این روش همواره کار می کرد هرچند که رومی ها دلیلش را نمی دانستند. داستان روش رومی ها برای ضرب اعداد را در ادامه خواهید دید و آموخت.

You can see links before reply
رومی ها با نوشتن اعداد در کنار هم کارشان را آغاز می کردند. البته آنها از اعداد رومی استفاده می کردند اما برای اینکه روش شان قابل فهم تر باشد، اعداد را به صورت دهدهی خواهم نوشت. مثلا دو رقم زیر را در نظر بگیرید:
۲۳ * ۱۷۷
پس از نوشتن اعداد، اولین عدد (۱۷۷) را نصف کرده و دومین عدد (۲۳) را دو برابر می کردند و اعداد جدید را زیر هر یک می نوشتند. ضمن اینکه از باقی مانده ی اعداد نصف شده صرف نظر می کردند. ببینید:
۲۳ ——- ۱۷۷
۴۶ ——- ۸۸
۹۲ ——- ۴۴
۱۸۴ ——- ۲۲
۳۶۸ ——- ۱۱
۷۳۶ ——- ۵
۱۴۷۲ ——- ۲
۲۹۴۴ ——- ۱
حالا در قسمت هیجان انگیز ماجرا، به اعداد ستون دوم (۲۳) دقت می کردند و تمام اعدادی که مترادفشان در ستون اول زوج بود را خط میزدند. مثلا، ما در مثال بالا بایستی اعداد ۴۶، ۹۲، ۱۸۴ و ۱۴۷۲ را خط بزنیم چرا که اعداد مترادفشان در ستون اول زوج هستند.
در نهایت اعداد باقی مانده در ستون اول را با یکدیگر جمع می کردند تا حاصل ضرب دو عدد را به دست آورند:
۲۳+۳۶۸+۷۳۶+۲۹۴۴ = ۴۰۷۱
رومی ها تمام اینها را با استفاده از نشان گذاری طاقت فرسای خودشان انجام می دادند. جالب اینکه، حتی قبل تر از رومی ها، مصری های باستان از روشی مشابه استفاده می کردند.

javad naderi
05-03-2011, 00:23
۱۰ چیزی که درباره نیوتن نمی دانید


You can see links before reply
“من می توانم حرکت اجرام آسمانی را برآورد کنم ولی نه دیوانگی مردم را”، اسحاق نیوتن
۱- انتظار نمی رفت که او در دوران طفولیت نجات یابد. او یک کودک نارس بود که ۱۱ تا ۱۵ هفته زودتر به دنیا آمده بود.
۲- لکنت زبان داشت. این خصوصیت او را در دسته افراد مشهوری مانند ارسطو، وینستون چرچیل و چارلز داروین قرار می داد.
۳- او هرگز علاقه نداشت که ناپدری اش را حتی ببیند. نیوتن علاقه زیادی به ساختن لیست داشت. یکی از لیست هایش شامل تمام گناهانی می شد که او تا سن ۱۹ سالگی مرتکب آنها شده بود. یکی از آنها این بود: “تهدید پدر (ناپدری) و مادرم برای سوزاندن آنها به همراه خانه بر سرشان.”
بهرحال، شما نمی توانید او را سرزنش کنید چرا که زمانیکه Smith (ناپدری او) به مادر نیوتن پیشنهاد ازدواج داد، نیوتن جزیی از اتفاق بود. نیوتن ِ سه ساله فرستاده شده بود تا با مادربزرگش زندگی کند… در نهایت او هیچ وقت با ناپدری اش زندگی نکرد.
۴- نیوتن در کار با دست هایش خیلی خوب بود. برخلاف بیشتر خردمندان و روشن فکران، نیوتن بسیار زبردست بود و می توانست ماهرانه با فلز، چوب و شیشه کار کند. در میان ساخته هایش، نیوتن “تلسکوپ بازبابی” برای خودش ساخته بود. رشد این مهارت ها احتمالا به خاطر شدت عملش بود. ساختن آینه نمونه ی دیگری از توانمندی های او بود. نیوتن حتی ابزارالات کارش را نیز خودش می ساخت.
در زمان ها قبل تر، نیوتن به دوست صمیمی اش، John Conduitt، می گوید: “اگر من برای دیگر مردم منتظر می ماندم که ابزار و چیزهای دیگر را برای من بسازند، هرگز نمی توانستم هیچ یک از این نظریات را خلق کنم.”
۵- داستان فرود آمدن سیب بر سر نیوتن را شنیده اید؟ خب! همچین اتفاقی با این ابعاد رخ نداد!
احتمالا این داستان را شنیده اید که نیوتن زیر درخت سیبی نشسته بود و به زندگی فکر میکرد و ناگهان سیبی بر سرش فرود آمد و در ذهنش سوالاتی درباره نیروی جاذبه به وجود آورد.

You can see links before reply
این داستان توسط نیوتن و داستان سراهای که بعدا داستان را نقل کردند، زینت داده شد. اما این روزها با اینترنت همه چیز به راحتی تسریع و تصحیح می شود و ماه پشت ابر نمی ماند. چند ماه پیش انجمن سلطنتی در لندن دستخط اصلی که طریقه ی خطور کردن نیروی جاذبه به ذهن نیوتن را تشریح میکرد، در دسترس همگان قرار داد.
نیوتن داستان سیب را برای باستان شناس انگلیسی، Stukeley، تشریح می کند که وی آن را اینگونه بیان کرد: “پس از صرف نهار، هوا شروع به گرم شدن کرد، ما به باغ رفته و نوشیدنی صرف کردیم، زیر سایه ی بعضی از درختان سیب… او درست در همان حالت بود، اندیشه ی نیروی جاذبه به ذهنش آمد. آن اندیشه همزمان با سقوط یک سیب شد در حالیکه او در حالت تفکر نشسته بود… چرا باید سیب همیشه عمود به سمت زمین سقوط کند…”
۶- درباره ی فرضیه آخر زمان در سال ۲۰۱۲ نگران باشیم؟ هرگز: نیوتن مدت بسیاری را به بررسی این موضوع پرداخت. یادداشت منتشر شده ی نیوتن، وجهه ی عمیق معنوی فردی را نشان می دهد که در عین حال به شدت معتقد به فلسفه ی عقلانی بود. نیوتن بدون شبهه در نامه ایی و به یاری انجیل تصریح می کند که دنیا زودتر از سال ۲۰۶۰ به پایان نخواهد رسید: “ممکن است که انتهای دنیا بعدتر رخ دهد اما من منطق و استدلالی بر اتفاق آن در زمانی زودتر نمی بینم.”

You can see links before reply
نیوتن در ادامه با لحنی که می خواهد تنفر خودش را اعلام کند می گوید: “این اشاره ی من اظهار بر زمانیکه دنیا به انتها می رسد، نیست. ولی این ادعایی ست بر متوقف کردن حدسیات پر از اوهام آنهایی که مرتبا زمان انتهای دنیا را پیش گویی می کنند…”
۷- او مطمنا یک نابغه بود ولی خیلی اهل سیاست نبود. در سال هایی که او عضو پارلمان بود تنها و تنها یک مرتبه سخن گفت:

You can see links before reply
…نیوتن ایستاد.
تمام افراد داخل سالن خاموش شدند.
آخر قرار بود که مرد بزرگ صحبت کند.
همه منتظر بودند.
“ببخشید، اگر اشکالی ندارد کسی می تواند پنجره را ببندد؟ این طرف مقداری هوا جریان دارد و برای کلاه گیسم دارد مشکل ایجاد می شود.”
او می نشیند.
۸- در اواخر عمر، نیوتن با یک بحران روانی و رفتار غیرعادی مواجه شد. ولی احتمالا این تقصیر او نبود. بررسی انجام شده در سال ۱۹۷۹ بر روی موی نیوتن نشان از مقدار نجومی از جیوه داشت که احتمالا این به علت آزمایش و تحقیقات کیمیاگری وی برای سه دهه بود. اما بهرحال دلایل دیگری نیز عنوان می شود: کار سنگین، استرس مباحثه و از دست دادن غیر قابل توضیح دوستی اش با Nicolas Fatio (ریاضی دان سوییسی که رابطه ی دوستی بسیار نزدیکی با نیوتن داشت).
۹- سگ نیوتن، به نام دایاموند، باعث آتش سوزی در آزمایشگاه او و در نتیجه از بین رفتن تلاش ۲۰ ساله ی تحقیقاتی او شد. حداقل این چیزی است که خود نیوتن گفته است.

You can see links before reply
“آه دایاموند، دایاموند، تو کوچکترین چیز شناخته شده شرور، تو این کار را کردی“.
برخی از تاریخ دانان معتقدند که نیوتن هرگز حیوان خانگی نداشته و این داستان را درست می دانند: زمانیکه نیوتن برای مراسم مذهبی راهی کلیسا می شود پنجره را باز می گذارد و وزیدن یک باد ناگهانی باعث واژگون شدن شمع و در نتیجه آتش سوزی در آزمایشگاهش می شود.
۱۰- او معتقد به مذهبی بسیار قدیمی بود. نیوتن در خانواده ایی با اعتقادات پروتستان های انگلستان به دنیا آمد. بهرحال، در ۳۰ سالگی او اعتقادات دیگری داشت. زمانیکه نیوتن به شدت به خدای یکتا که گیتی و قوانین طبیعی آن را ساخته است معتقد بود، او نمی توانست خود را با تثلیت مسیحیت وفق دهد. اگرچه او بر حسب ظاهر از کلیسای انگلستان به دلیل موقعیت های اجتماعی و آکادمیکش پیروی میکرد، اما اکثر قریب به اتفاق پژوهشگران موافقند که نیوتن به آریانیسم معتقد بود (افرادی که معتقدند حضرت عیسی با تمام پاکی اش پسر خدا نیست). نیوتن معتقد بود که پرستش حضرت عیسی شکلی از بت پرستی است.
با اینکه او رسم دینی کلیسای انگلیس را بر بستر مرگش نپذیرفته بود، بهرحال، به طعنه، پس از مرگ در کلیسای وست مینستر انگلیس دفن شد.

javad naderi
05-03-2011, 16:00
گذری بر تاریخ: سیستم ارسال داده ی IBM 1001 (دسامبر ۱۹۶۱)

سیستم ارسال داده ی IBM 1001، تیتر ِ تبلیغ IBM بود که در مجله ی ۴۹ سال پیش منتشر شده بود. ببینید:
You can see links before reply
در متن هم نوشته شده بود:
راه ارزان قیمت جدیدی برای ارسال داده های کارت پانچ شده* توسط تلفن…
این سیستم انتقال داده ی IBM 1001 به شما اجازه می دهد تا اطلاعات کاری تان را به شکل کارت پانچ شده از هر اداره، کارخانه یا سازمانی به دستگاه پردازش داده مرکزی تان به بهای یک تماس تلفنی، ارسال کنید.
این سیستم به مجموعه اطلاعات در خصوص ِ “صورت ِ کالا”، خریدها، لیست حقوق، تولید و غیره سرعت می بخشد. مرتبا شما را درباره ی آنچه که در کارتان اتفاق می افتد مطلع نگه می دارد.
و این دستگاه این کار را با هزینه ایی پایین انجام می دهد.
به صورت ساده، یک دستگاه ِ ارسال داده ی ۱۰۰۱ رومیزی به همراه ِ تلفنی در هر مکان از راه دور، به اضافه ی یک تلفن به همراه یک کارت پانچ در مرکز پردازش داده تان، به کار می برید. اپراتور در مکان از راه دور، مرکز پردازش داده را شماره گیری می کند و کارت پانچ شده را در داخل دستگاه ارسال قرار می دهد، اطلاعات اضافی را با استفاده از یک صفحه کلید ِ ساده اضافه می کند و کلیدی را می فشارد.
باقی ِ کار، خودکار است. تجهیزات، کارت را می خواند، اطلاعات را در سرتاسر ِ خطوط ِ تلفنی ِ مشخص شده تان انتقال می دهد و پانچ کارتی یکسان که آماده برای پردازش است را تحویل تان می دهد. شما می توانید به شماره ایی از یک سازمان، کارخانه، اداره یا مشتری با این سیستم انتقال داده ی ۱۰۰۱ متصل شوید.

javad naderi
05-03-2011, 16:00
معمای شی عجیب Eltanin

در بین سال های ۱۹۶۲ تا ۱۹۷۹، کشتی تحقیقاتی بنیاد ملی علوم آمریکا، USNS Eltanin، به بررسی آبهای قطب جنوب و مطالعه درباره ی اقیانوس پرداخت. در ۱۹۶۴، این کشتی از شی ایی غیر عادی در عمق ۴۱۱۵ متری عکس برداری کرد. در آن زمان، زیردریایی که بتواند تا این عمق رفته و آن شی را حمل کند، وجود نداشت.

You can see links before reply

این شی عجیب به شکل میله ایی استوار در کف اقیانوس بود که شامل میله های کوچک دیگری بر روی بدنه اش می شد و هر کدام با گویی به انتها می رسیدند. هر میله ی کوچک با ۱۵ درجه فاصله از یکدیگر قرار داشتند.
احتمالاتی وجود دارد که این شی در واقع یک آنتن یا وسیله ی علمی باشد که توسط کشتی تحقیقاتی قدیمی جا گذاشته شده است. ولی این احتمالات، تا حدی غیرمحتمل به نظر می رسند. خیلی بعید به نظر می رسد که این شی توانسته باشد بیش از ۴ کیلومتر از عمق اقیانوس را پیموده و بدین شکل خودش را در کف اقیانوس نگه داشته باشد.
به اضافه ی اینکه، شکل قرارگیری این میله یا آنتن به طور عجیب غریبی دقیق است، تقریبا اینطور به نظر می رسد که کسی عمدا آن را اینطور کار گذاشته باشد. اینکه چه کسی و با چه تکنولوژی و به چه دلیل این کار را کرد مجهول مانده است…
شاید این شی ِ آنتن شکل، تکه ایی از یک تکنولوژی باستانی باشد یا اینکه حتی ممکن است تکنولوژی باشد که از دنیایی دیگر می آید؟ اینطور فکر نمی کنید؟!

You can see links before reply

حقیقت آشکار می شود
این شی قطعا وسیله ایی مکانیکی یا یک شی فضایی نیست که بر روی زمین نهاده شده باشد. در اکتبر ۲۰۰۳ مشخص می شود که “آنتن Eltanin” یا “شی عجیب کف اقیانوس” که برای ۴ دهه معمایی در ذهن مردم بود، در واقع یک اسفنج دریایی به نام Cladorhiza است.

You can see links before reply

جالب است بدانید که سال ها قبل تر از آن، فردی به نام دکتر Hollister شی اسرارآمیز را به عنوان یک اسفنج گوشتخوار به نام Cladorhiza شناسایی کرده بود…
Cladorhiza، اسفنج تغییر شکل دهنده ایی است که به آنتن های سهمی شکل شباهت دارد. این نوع از اسفنج مشابه بوته های کف اقیانوس رشد می کند. تصویر معروف گرفته شده توسط USNS Eltanin تنها از یک نمونه ی این اسفنج عکس برداری شده بود که همین اتفاق باعث شد این اسفنج دریایی را به صورت “شی عجیب غریب” ِ ساخته شده توسط انسان یا مریخی ها در آورد!

javad naderi
29-10-2011, 17:33
تعيين مهريه هاي سنگين و نجومي چنان مرسوم شده است که مانند ديگر رسومِ دست و پا گير، سدي بزرگ بر سر راه ازدواج جوانان شده است. آيا ارزش هاي وجودي خودمان را با معيار سکه ها مي سنجيم و در اين بين چه بلاها که بر سر جوانان شيدا و عاشق پيش نمي آيد. جواناني که فقط به فکر رسيدن به معشوقند و ديگر هيچ. و تازه پس از ازواج مي فهمند که چه بلايي بر سرشان آمده است.
حال اگر جواني نخواهد به زندگي زناشوييش ادامه دهد ايا مهريه هاي سنگين و اين سکه ها مانع از فروپاشي زندگيش خواهد شد؟ بي شک خير، که اگر مي شد آمار طلاق به اين حد بالا نمي رفت.
جالب است بدانيم که آقاي عليرضا افتخاري، خواننده خوش صداي کشورمان، مهريه دختر بزرگش را حفظ 450 غزل از حافظ شيرازي و مهريه دختر کوچکش را حفظ 16 جزء از قران کريم قرار داده است که تا کنون داماد بزرگش 350 غزل حفظ کرده و داماد کوچکش 8 جزء از قرآن کريم را حفظ کرده است.

morteza_rk
06-03-2012, 03:03
به نقل از : naatamam

آخرین کلمات…

آخرين کلمات يک الکتريسين: خوب حالا روشنش کن …

آخرين کلمات يک انسان عصر حجر: فکر ميکنی توی اين غار چيه؟

آخرين کلمات يک بندباز: نميدونم چرا چشمام سياهی ميره …

آخرين کلمات يک بيمار: مطمئنيد که اين آمپول بيخطره؟

آخرين کلمات يک پزشک: راستش تشخيص اوليهام صحيح نبود . بيماريتون لاعلاجه …

آخرين کلمات يک پليس: شيش بار شليک کرده، ديگه گلوله نداره …

آخرين کلمات يک پيشخدمت رستوران: باب ميلتون بود؟

آخرين کلمات يک جلاد: ای بابا، باز تيغهء گيوتين گير کرد…

آخرين کلمات يک جهانگرد در آمازون : اين نوع مار رو ميشناسم، سمی نيست …

آخرين کلمات يک چترباز: پس چترم کو؟

آخرين کلمات يک خبرنگار: بله، سيل داره به طرفمون مياد …

آخرين کلمات يک خلبان: ببينم چرخها باز شدند يا نه؟

آخرين کلمات يک خونآشام: نه بابا خورشيد يه ساعت ديگه طلوع ميکنه !

آخرين کلمات يک داور فوتبال: نخير آفسايد نبود !

آخرين کلمات يک دربان: مگه از روی نعش من رد بشی…

آخرين کلمات يک دوچرخهسوار: نخير تقدم با منه !

آخرين کلمات يک ديوانه: من يه پرندهام !

آخرين کلمات يک سرنشين اتوموبيل: برو سمت راست راه بازه …

آخرين کلمات يک شکارچی: مامانت کجاست کوچولو؟ .

آخرين کلمات يک غواص: نه اين طرفها کوسه وجود نداره …

آخرين کلمات يک فضانورد: برای يک ربع ديگه هوا دارم…

آخرين کلمات يک قصاب: اون چاقو بزرگه رو بنداز ببينم …

آخرين کلمات يک قهرمان: کمک نميخوام، همهاش سه نفرند …

آخرين کلمات يک کارآگاه خصوصی: قضيه روشنه، قاتل شما هستيد !

آخرين کلمات يک کامپيوتر: هاردديسک پاک شده است …

آخرين کلمات يک کوهنورد: سر طناب رو محکم بگيری ها …

آخرين کلمات يک گروگان: من که ميدونم تو عرضهء شليک کردن نداری …

آخرين کلمات يک گيتاريست: يه خرده ولوم بده …

آخرين کلمات يک مادر : بالأخره سیدیهات رو مرتب کردم …

آخرين کلمات يک متخصص آزمايشگاه: اين آزمايش کاملاً بيخطره …

آخرين کلمات يک متخصص خنثی کردن بمب: اين سيم آخری رو که قطع کنم تمومه …

آخرين کلمات يک متخصص کامپيوتر: معلومه که ازش بکآپ گرفتم !

آخرين کلمات يک معلم رانندگی: نگه دار! چراغ قرمزه !

آخرين کلمات يک ملوان: من چه ميدونستم که بايد شنا بلد باشم؟

آخرين کلمات يک ملوان زيردريايی : من عادت ندارم با پنجرهء بسته بخوابم …

آخرين کلمات يک نارنجکانداز: گفتی تا چند بشمرم؟

javad naderi
17-03-2012, 18:27
روزی دخترک از مادرش پرسید: 'مامان نژاد انسان ها از کجا اومد؟مادر جواب داد: خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژادانسان ها به وجود اومد.
دو روز بعد دختر همین سوال رو از پدرش پرسید.
پدرش پاسخ داد: 'خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد..'
دخترک که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت:مامان تو گفتی خدا انسان ها روآفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند...من که نمی فهمم!
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد خانواده ی خودم گفتم و بابات درمورد خانواده ی خودش!