PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مجموعه شعرهای دوستم " هنرفر"



morteza_rk
18-06-2010, 16:11
سلام به همگی

آقا ما یه مدیر داریم توی سایتمون که مثل بقیه ی بچه های الکترونیک روحیه خشک نداره! خیلی هم با نمکه! :0013: گاهی وقتا از مغزش شعر تراوش می کنه که خوندن بعضی هاشون جالب و جذابه! aa)

امروز این تاپیک رو زدم تا از این به بعد دوست خوبم آقای امیر هنرفر بتونه شعرهایی که از خودش در وکرده اینجا هم در وکنه! :oaa)

البته دوستمون از هر دری شعر میگه و بنظر من فکاهی نویس ماهری هم هست. :wink: من با اجازه ی خودش این تاپیک رو ایجاد کردم.

پس اولین شعری که میذارم رو بخونید و نظر هم یادتون نره! :0013:




شکست عاقبت شیشه عمرم بدستت ای لیلی
نمی شود هنوز باورم نداشتی به من میلی

اگر میلت نبود برمن سنگ دل
چرا یک دم نمیکردی مرا ول

به هر ثانیه صد پیغام میداد
به هر پیغام صد ایهام میداد

به هر ساعت هزار تک زنگ میزد
ولی ای کاش یکبار زنگ میزد

به هر دیدار شنگ شنگ میکرد
به روی صورت من هنگ میکرد

ولی با این همه دیوانه بازی
دلم را عاقبت کرد راضی

شدم عاشق مثل یک قناری
بدون او نمیکردم قار قاری

ولی تا راز عشقم بر ملا شد
دل دیوانه اش عاقل نما شد

دگر حتی پیامی هم نمیداد
جواب یک سلامی هم نمیداد

نمیدانم در این دوره زمانه
چیست این بازی بچه گانه

ندانم عشق گویندش یا چیز دیگر
ندانم یار خوانند یا دوست دختر

ولی دانم مرا دیوانه کرده
اسیر اینترنت و رایانه کرده

در اخر بشنو از من یک نصیحت
مکش در طول عمر یکبار منت

برو خوش باشو زندگی کن
برو پاک باشو بندگی کن

اگر باشد کسی لایق عشقت
خدا باشد، نه نازی و پری و ابجی عصمت


.

arsalan681
18-06-2010, 17:37
ایول به شاعر الکترونیک دان یا شاید برعکس
جالب بودaa)

رهتازالکترونیک
18-06-2010, 18:06
مثله اینکه این بچه های الکترونیکی ازهر انگشتشون یه هنر می بارهii998)
اینم یه شعرنو ازبنده با عنوان >>خدایا<< وبه افتخارنیما


از غبار احساساتم نمی توانم برون آیم

نمی دانم چه شده است مرا....

که در اوج شکوهم می شکنم

ودر قعر حسرتم ناگهان پرواز....

گاهی عشق گاهی نفرت

گاهی امید گاهی حسرت

به سراغم می آیند.....

و من در پیکار تضادهای درونی ام

سرگردانم.....

در غبار احساساتم سرگردانم....

خدایا!!!!!

ای گمشده ی من

و باز تو را می خوانم

چون که نمی دانم چه شده است مرا.....

morteza_rk
18-06-2010, 19:08
ماشالله به بچه های الکترونیک که اینهمه هنرمند هستن. ممنون رهتاز جان. :o aa)

هنرفر
19-06-2010, 17:48
اینم دومیش:

مانده ام بی کس و تنها توی زندون نفس ها
هیچ کسی نیست دست تنها رو بگیره ببر تا اوج ابرا
بگه ازادی عزیزم پر بکش تو اسمون ها
بگه ازادی واسه پرنده بودن واسه دنیا رو ندیدن واسه اسمونی بودن
واسه بوسیدن ابرا واسه بوییدن گلهاواسه عاشق شدن اما
عشق حیدر.عشق زهرا
عشق عباس علم دار.نه ازین عشقای دنیا
کی میشه بیاد اقامون بگیره دست دلامون
دست اقا خیلی وقته سوی قلب ما درازه
باید ذهنا رو بشوریم بسازیم یه قلب تازه
قلبی که تو اون ریا نیست جز خدا و انبیا نیست
ذهنی که تواون گناه نیست جای فتنه و خطا نیست
اگه این جوری بشیم .دست اقا رو می بینیم
واسه بوسیدن دستاش دیگه عمری نمی شینیم.

رهتازالکترونیک
19-06-2010, 18:04
احسنت برشما آقای هنرفر
اینم از بنده به عنوان >>آفاق<<


خورشید را ببین نه غروبش را


دریا را ببین نه سکوتش را

آفاق را ببین.......

بگذر از این همه تلاطم

از این همه ماندن

وجودت را حس کن

پرواز کن تا بی کران ها

نظاره کن آفاق را.......

هنرفر
19-06-2010, 18:16
ایول دادا.خیلی توپ بود.
دوستان نظر بدین ،:roll:انتقاد کنید،خوشحال میشم.

rfbook
19-06-2010, 18:28
اینم دومیش:

مانده ام بی کس و تنها توی زندون نفس ها
هیچ کسی نیست دست تنها رو بگیره ببر تا اوج ابرا
بگه ازادی عزیزم پر بکش تو اسمون ها
بگه ازادی واسه پرنده بودن واسه دنیا رو ندیدن واسه اسمونی بودن
واسه بوسیدن ابرا واسه بوییدن گلهاواسه عاشق شدن اما
عشق حیدر.عشق زهرا
عشق عباس علم دار.نه ازین عشقای دنیا
کی میشه بیاد اقامون بگیره دست دلامون
دست اقا خیلی وقته سوی قلب ما درازه
باید ذهنا رو بشوریم بسازیم یه قلب تازه
قلبی که تو اون ریا نیست جز خدا و انبیا نیست
ذهنی که تواون گناه نیست جای فتنه و خطا نیست
اگه این جوری بشیم .دست اقا رو می بینیم
واسه بوسیدن دستاش دیگه عمری نمی شینیم.


میگم تغییر رشته بدی نونت تو روغنه .

فقط هم یه خودکار میخواد .aa):lol:

Aghaeifar
19-06-2010, 19:32
بچه ها فوق العاده بود شعرهاتون .

پیشنهاد می کنم اول مجله میکرو سایت در هر سری یکی از این شعر ها رو قرار داده شود.

morteza_rk
19-06-2010, 20:33
به به ، آقا خیلی خوشحال شدم از اینکه این تاپیک رو زدم! :o

از طرفی خیلی از شعرها و پیشنهاد علی جان خوشم اومد! شعرهای کوتاه رو میشه اول مجله چاپ کرد! بالاخره اینم یکی از هنرها و خلاقیت های سایته!


احسنت

Romanof
21-06-2010, 16:44
دوستان عزیز چرا این تاپیک ادامه نمیدین :(
این تاپیک باعث شد من که یه مدت شعر می گفتم ولی مدتی بعد ولش کرده بودم دوباره به این کار رو بیارم :wink::wink::wink:
خیلی شاد شدم.
این شعر را میزارم تا بچه های دیگه هم ترغیب بشن این تاپیک جالب را ادامه بدن . من که خیلی فیض بردم.

جاده بی پایان


کجایی ای یار . . .
من تو را می خوانم
در جستجویت تمام کائنات را می پایم
پس چرا نمی بینم تو را
پس چرا احساس نمی کنم تو را
کجایی ای یار ، در این جاده تنهایی
این جاده را پایانی هست ؟
از تو می پرسم
این جاده را پایانی هست ؟
باز هم سکوت همه جا را فرا می گیرد
در این غروب عشق ، در این جاده ، در این دشت ماتم
تو را خواهم دید ؟
کجایی ای یار . . .
دلم به دنبالت می گردد

Romanof
21-06-2010, 22:04
انگار شعر بیشتر طرفدار داره.
اینم یکی دیگه

دل در راه


می آیم به سویت
به تنهایی ، با خود ، با باد
من تو را حس می کنم
شبانگاه ، صبح و سحر ، بعد نماز
کی به تو خواهم رسید ؟
امروز ، فردا یا هیچگاه
می آیم به سویت
آیا به تو خواهم رسید ؟
باز هم زمزمه ی باد در دل و جانم می پیچد
که تو بندگی کن
کی به تو خواهم رسید ؟ . . .

هنرفر
22-06-2010, 11:28
خداییش ببینید این شعر سیاسیه؟
اسم شعر :غایب؟


از آیت عشق گویم / از آن مه پشت پرده ینهان
کز بی کسی و بی وفایی / آن مه همیشه هست گریان
ما باعث اینچنین وضعیم /ما قوم به ظاهر مسلمان
تاکی گنه و گناه کاری؟/ تا کی سیه و سیاه کاری؟
آیا نشده هنوز ای قوم / بیدار شوم دگر،مردم؟
آیا نشده هنوز وقتش / این باغ بهار شود فصل اش
ما باعث تاخیربهاریم / ما باعث دل خونی یاریم
عمریست که میزنیم ناله/ گیریم به هر جمعه بهانه
گوئیم که ما منتظر هستیم/ ما منتظر مهدی فاطمه هستیم
گوئیم سخن فقط،ای کاش/ یک ذره عمل هم درآن داشت
ما غایب و او منتظر آمدن ماست /ما غایب و او منتظر حمایت ماست

نظر یادتون نره

Romanof
22-06-2010, 13:21
دوست عزیز آقای هنرفر شما واقعاً شعرهای قشنگی تو هر زمینه ایی میگین . من که خیلی لذت میبرم . از شعر غایب شما برداشت های متعددی میشه کرد و هر کسی بسته به اخلاق و ... مربوط به خودش از این شعر برداشت میکنه ولی از نظر من بازم خیلی زیبا بود.

هنرفر
23-08-2010, 00:26
دلم گرفته است و غمی زعالم خاک
نشسته بر این روح زندانی
غمی که جز به مردن و پرکشیدن از این خاک
نکرده اند مرحمی برایش ارزانی
بیا و روح خسته ی مرا آزاد کن
بیا که دگر ندارم تاب این پریشانی
بیا که مرغ دلم هوای بوستان کرده
بیاو بگشای درب به روی این زندانی
مرا چه شده است کین چنین زعالم خاک
دلم گرفته و دارد به سر هوای افلاک
زشوق وصل تو این چنین پریشانم
زهجر کوی تواین چنین گریانم

رهتازالکترونیک
23-08-2010, 01:21
بسیار دلنشین بودآقای هنرفر...aa)


>>انگار<<

انگار دارم بالی که پر کشد بر آسمان دلم

انگار دارم ندایی که پر کند فضای روحم را

انگار دارم احساسی که بشنود ندایم را

که بشنود"چرا نشستن وقتی پرواز است"

انگار آسمانم آبی تر از گذشته است

شاید بتوان متفاوت بود

به مدت حتی یک پرواز کوتاه.......

روح نیما شاد...

singin-cat
23-08-2010, 01:55
به به....
به به..

اینجا همه عاشقن!!
aa)aa)aa)aa)

morteza_rk
02-11-2010, 22:43
سلام به همگی

بعداز مدتها دوستم یه شعر جدید از خودش در وکرده!



ببستی تو دو دستم را به گیسوی کمانت دوست
به سلول نگاه تو شدم عمریست من مبهوس

به عشق روی ماه تو شدم من شهره ی عالم
به جرم وصل کوی تو شدم آواره ی عالم

کنون شیدا و سرگردان به کنج یک قفس مبهوس
بگو با من تو ای زیبا که این رسم وفاست ای دوست؟

مرا این گونه رسوایی ولی تو فکر حاشایی؟
مرا این گونه شیدایی ولی تو در تماشایی؟

ندانستم در این عصر جفا کاری
نباید داشت در دل عشق پیدایی

برو مجنون ، برو مجنون به تنهایی
که اینجا ندارد عشق بازاری

هنرفر
05-01-2011, 22:40
آسمان بی گل رخسار تو آرام ندارد
و زمین جز به خورشید رخت پرتو پر تاب ندارد
ومن دل شده جز عاشقی تو دگر کار ندارم
و زهجر رخ ماهت دگر تاب ندارم
وچنان در غم عشق ات شده ام محو که دگر خواب ندارم
و چنان در پی تو روز و شبم می گذرد که خبر از گردش ایام ندارم
و چنان در تو گمم که دگر نام ندارم
و کنم شکر خدایم که چنین آتش سوزان به پرم زد
و چنین مهر وفاداری تو بر جگرم زد
و کنم هر شب و هرشب زخدایم،طلب وصل به یارم
که من عاشق شیدا دگر تاب فراق تو ندارم
ای خدایم برسانم تو به یارم
یا بگیر از من سرگشته تو جانم

هنرفر
16-01-2011, 22:17
دلم تنگ است برایت عشق
که ویران سازیم یک دم
زخود بی خود کنی من را
کنم رخت جنون بر تن
نباشم یک نفس آرام
بمیرم در فراق یار
نکنم شکوه هم یک دم
به وقت شامگاهانم
کنم گریه فقط زیرا
تماشای مه افلاک
بیادم آوردم یارم
به وقت دیدن اخگر
شود چشمش نمایانم
وز آن رنگ سیاه شب
کند مویش پریشانم
به صبح وصل، خورشیدم
برد هوش و حواس از سر
چنان مستم کند وصلش
که دیگر هیچ نبگویم
چه شیرین و چه غمگین است
تماشای رخش یک دم
چه هستی عشق نمیدانم
نماد شادی ای یا غم؟
چه شیرین است زهرتو
چه تلخ است شهد شیرینت
دلم تنگ است برایت عشق
اگرچه با تو بی تابم
اگرچه با تو غمگینم
بدون تو منم شاهی بسی محتاج و مسکینم